یادداشت
منتقد، نقد را در سه موقعیت طرح میکند:
1. نزد مخاطب اثر
2. نزد صاحب اثر
3. نزد هر دو: صاحب اثر و مخاطبش؛ جایی مثل مطبوعات، اینترنت و تلویزیون.
اگر به مخاطب بگوید که مخاطب بنا به فهمی که از اثر داشته،
برخوردهای متفاتی با نقد و منتقدش میکند. بیشتر در دلش! نوع بیان منتقد هم زیاد
اهمیت پیدا نمیکند.
اگر به صاحب اثر بگوید -که در این نوشتار درباره همینگونه
حرف میزنیم- یعنی منتقد و صاحب رو در روی یکدیگر. که شرط اصلی اینگونه، رعایت ادب
نقد و شنیدن نقد از سوی هر دو طرف است.
طرح نقد در جمع مخاطب و هنرمند هم بیشتر به بحث رعایت ادب
نقد از سمت منتقد بر میگردد. اینکه ادبیات نقد و اصول نقد را رعایت کند.
نقد فرایند و ارتباطی دو طرفه است بین منتقد و اثر؛ نه
منتقد و صاحب اثر! در این میان فهم این مسئله خیلی مهم است که منتقد با صاحب اثر و
مخاطبینش در ارتباط با اثر بحث میکند نه با خودِ صاحب اثر.
در جامعه ما وقتی نقد رو در رویی صورت میگیرد دو حالت
دارد:
یا منتقد آدم پر دل و جرأتی بوده است که ریسک کرده و نقد میکند،
یا اینکه شخصیت مورد نقد، انسان با سعه صدری است که توان شنیدن نقد، هر چند تلخ و
ناگوار را دارد. که البته نباید این دو گونه باشند. باید منتقد با قدرت، و صاحب
اثر هم با سعه صدر، پای نقد بنشینند.
همانطور که نباید دهان دیگران را روی خودمان باز کنیم، نباید
دهانشان را برای گفتن بعضی حرفها ببندیم. ما همیشه در رد یا قبول نقدهای که میشنویم
مختاریم، اما وظیفه داریم حداقل به آنها گوش بدهیم. هنگامی که منتقدی نقد میکند
نشاندهنده این است که اثر آن قدر اثر داشته که شخصی به زبان آمده و میخواهد
درباره آن حرفی بزند. و صاحب اثر به عنوان کسی که چیزی نشان داده وظیفه دارد چیزی
هم بشنود. باید تاب آن را داشته باشد که بازتاب کارش را ببیند. در اینگونه موارد پاسخهای
فوری و حاضرجوابی در مقابل گوینده به هیچوجه قابل قبول نیست؛ چرا که عمل نقد به درستی
صورت نمیگیرد و به یک جدل و به اصطلاح کلکل تبدیل میشود. از طرفی بعضیها شجاعت
نقد را ندارند و با کمترین دفاعی با سکوت، عرصه را خالی میکنند. نباید افرادی که
حرفی برای گفتن دارند، ساکت کنیم!
اینگونه نباشد که با گفتن جملاتی مانند:
خودم میدونستم! شما که جای من نیستی! در جریان نیستی! خب
اینو گفتی، بعدش! چرا خوبیاشو نمیگی! شرایط سختی داشتم! اصلا قبولت ندارم که بخوام
نقدت رو قبول کنم! و...
دهان منتقد دلسوز را گل بگیریم. فرد منتقد دیگر انگیزهای
برای نقدهای بعدی نخواهد داشت. اصلاً خاطره خوشی از نقد نخواهد داشت و آن را بیشتر
یک جدل بیهوده میپندارد و صاحبان آثار را افرادی لجوج. وقتی منتقدی برخورد تدافعی
و بعضاً تهاجمی را میبیند دلسرد میشود و از نقد کنار میکشد؛ و میگوید: ما
گفتیم، خواه پند گیر خواه ملامت! شاید هم بگوید: به درک! اصلاً
به من چه!؟
و شاید افسره شود!
صاحبان آثار هم در این میان فکر میکنند کار خیلی شاقّی میکنند
که اثرشان را با سخنرانی بعد از آن و مقابله با منتقدین توجیه میکنند. اثر با
مخاطب حرف میزند و منتقد با اثر و مخاطبش.
صاحب اثر باید از روزی که دیگر کسی به او چیزی نگوید بترسد؛
ترسی در حد مرگ!
پینوشت: میگویند بزرگترین عذاب الهی آن است که خداوند
بندهای را به حال خودش رها سازد...
ادب نقد
خوف و رجا در نقد