در این نوشتار کاری به بحثهای همیشگی در عرصه نقد ندارم. اینگونه تعاریف که نقد، تشخیص سره از ناسره است را زیاد شنیدهایم. در اینجا از حرفهای کمتر مطرح شده صحبت خواهیم کرد؛ بیشتر در عرصه نقد ادبی و هنری تا دیگر عرصههای نقد.
فرایند نقد در مرحلهای صورت میگیرد که خلق اثری به پایان رسیده و صاحبش آن را به معرض نمایش گذاشته است. بدیهی است اثر ناقص و تمامنشده، نقدبردار نیست. از طرفی خیلی مهم است که همیشه اثر بعد از عرضه نقد میشود؛ مگر نه آثاری را که دیده نمیشوند و قرار نیست دیده شوند که نمیشود نقد کرد. در واقع آغاز کار یک منتقد، لحظه پایان کار هنرمند است. کار منتقد نظارت بر چگونگی تولید نیست -که آن بر عهده ناظر کیفی تولید است- بلکه کار منتقد نگاه به اثر تولیدشده است.
معمولا اثری توسط منتقد نقد میشود که قابل قبول و مطلوب باشد و به قولی ماقبل نقد نباشد. اثری که بشود نامش را «اثر» گذاشت. به عبارتی درباره کاری نقد نوشته میشود که حداقل 51 درصد آن دارای قوت است و نقد بیشتر برای آن ضعفهای 49 درصد باقی مانده است. و الا اثر ضعیف که نقد و بررسی ندارد و نقد آن، گریه بر قبر بدون مرده است. چرا که نقد بعضی شبه آثار، توجیهی است بر اثر بودنشان...
از طرفی هنرمندان و صاحبان آثار باید مشتاق و خواهان نقد آثارشان باشد. چرا که نقد درست علاوه بر کمک به صاحب اثر برای پی بردن به قوتها و ضعفهای اثرش او را به شناخت جدیدی از خود، اثرش و رابطهی بین آنها میرساند. از همه مهمتر نقد یک اثر طیف مخاطبان آن را مشخص میکند و بعد از خواندن نقد مخاطبین متوجه میشود که آیا این اثر با این ویژگی لزومی برای دیده شدن از سوی آنها را دارد یا نه. در واقع منتقد نسبت مخاطب با آثار را مشخص میکند. یعنی منتقد بزرگراه ارتباطی دوطرفهای بین هنرمندان و مخاطبان است. منتقدی که آشنا با سلایق و نیازهای جامعه باشد و مخاطب را برای دیدن آثار فاخر تربیت کند.
معمولا در نقد سه جنبه اصلی یک اثر بررسی میشود: قالب اثر، محتوای اثر، صاحب اثر
در نقد این جنبهها ابتدا به بررسی هر کدام پرداخته میشود و سپس رابطه این سه با یکدیگر مورد بررسی قرار میگیرد.
قالب اثر با نامهای دیگری همچون فرم، نمود، پوسته، ظاهر و تکنیک اثر نیز شناخته میشود. در نقد قالب، منتقد به بررسی ظاهر و ساختمان اثر میپردازد و درباره قوت و ضعف فرم و به کارگیری تکنیک درست و درست تکنیک صحبت میکند. نقدی که به آن نقد فنی و تکنیکی میگویند.
محتوای اثر نیز به عنوانهای دیگری همچون مفهوم، مضمون، هدف، اندیشه و هسته اثر مشهور است. در نقد محتوای اثر به بازخوانی اندیشههای نهفته در اثر پرداخته میشود و منتقد به جنبههای نظری، معرفتی و علمی اثر میپردازد. البته هر منتقدی وارد بحث درستی یا نادرستی این اندیشهها نمیشود. به این جنبه از نقد، نقد محتوایی و یا نظری میگویند.
صاحب اثر کسی است که با عناوینی همچون خالق اثر، هنرمند و... نیز شناخته میشود. منتقد در این بخش بیشتر به شناخت صاحب اثر، زندگی و بستر و خاستگاههای فکری و اجتماعی او میپردازد.
از اینجا به بعد است که منتقد به سراغ برداشت و دریافت از رابطهی حاکم بر قالب، محتوا و صاحب اثر میرود. رابطهای که برقراری درست آن، تضمینی است بر مقبولیت اثر. گاهی ممکن است اثری در قالب و محتوا به صورت جداگانه مطلوب و بدون نقص باشد اما نتوان رابطهای بین جنبههایش برقرار کرد. اینجاست که اثر مردود و غیرقابل قبول است.
همگونی قالب و محتوا توسط خالق اثر مدیریت میشود و در این میان رابطه خودش با اثر نیز باید حفظ شود. برای مثال در یک شعر آیینی با مضمون عاشورا از بحرهای عروضی خاصی استفاده میشود که اگر غیر این باشد نتیجه، مطلوب نخواهد بود. صد البته از میزان اهمیت اعتقاد شاعر نسبت به موضوع نیز نباید غافل بود. نتیجه کار هنرمند بی اعتقاد مشخص است!
در نهایت منتقد به تعریف و تحلیلی کلی از اثر میرسد و بر اساس آن به بررسی رابطه اثر با جامعه، مخاطبین و نیازهای ایشان میپردازد. که باز در این مرحله نیز خیلی از آثار مردودند...
.
حال که نقد، کشف، ایجاد و مدیریت رابطهی بین هنرمندان، آثارشان و مخاطبان است، فرض کنید اگر نقد نباشد چه بر سر این سه میآید!؟
نگاهی هم به این مطالب بیندازید: