وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

گلدان

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ق.ظ

داستان کوتاه کوتاه


کارگران شهرداری چند گلدان پلاستیکی یک‌بارمصرف را کنار جدول‌های پارک چیده بودند. کارگری گلدان‌ها را برمی‌داشت و گلش‌ را بیرون می‌کشید و به کارگر دیگر می‌داد، تا در حفره‌های که قبلا کنده بودند بکارد.

پسربچه و مادرش تازه از خانه به پارک محله رسیده بودند. صحنه برای پسربچه جالب آمد. دست مادرش را رها کرد و ایستاد به تماشاکردن. مادر که دوستانش را دید به سمت آنان رفت. پسربچه نمی‌دانست گل‌ها از گلدان بیرون می‌آیند و در پارک کاشته می‌شوند. فکر می‌کرد گل‌ها در پارک می‌رویند. حالا که فهمیده بود سوالات جدیدی برایش ایجاد شده بود.

کمی جلو رفت تا فرآیند کاشت گل‌ها بهتر را ببیند. یکی از کارگران که متوجه نگاه کنجکاوانه‌ی او شد لبخندی زد؛ که  پسرک دید. پسرک به فکر رفت تا حرفی بزند. یاد حرف پدرش افتاد و گفت: «خدا قوت!» هر دو کارگر برگشتند و با لبخند نگاهش کردند. کارگر مسن گفت: «سلامت باشی پسرم!» حالا که یخش باز شده بود کمی حرفش را بالا و پایین کرد و پرسید: «ببخشید! این گلا رو چه جوری تو گلدون به این کوچیکی می‌کارید!؟»

کارگر خندید و گفت: «ما نمی‌کاریم! ولی اونایی که می‌کارن، دونشو می‌کارن، بعد سبز میشه. بعضیا هم که نشاست؛ یعنی یه شاخه از یه گل می‌ذارن تو گلدون ریشه میزنه و گل می‌شه!»

بسربچه تا حدی جواب سوالش را گرفت؛ ولی تمام پاسخ مرد را نفهمید. کارگر از چهره‌ی پسربچه فهمید که گیج شده. -«بیا جلو نشونت بدم نشا چه جوریه!» مادرِ، همان‌جا کنار دوستانش پسرش را زیر نظر داشت. دید پسرش به سمت کارگران رفت! ناخودآگاه از جایی که نشسته بود برخاست و به سمت پسرش رفت.

مرد شاخه‌ای را برداشت به سمت پسرک گرفت و گفت: «ببین پسرم یه شاخه‌ی سالم و برگ‌دار از هر گیاهی رو بکنی و تو آب بذاری شروع می‌کنه به ریشه‌زدن! آب به هر چیزی جون می‌ده... هر چیز ریشه‌داری رو هم تو خاک مرغوب بکاری رشد می‌کنه! متوجه شدی؟» پسرک حالا فهمید. شاخه را از مرد گرفت و با تکان‌دادن سر تایید کرد؛ که مادرش رسید.

              - پسرم دست نزن به این چیزا، مریض میشی! بیا بریم دستتو بشورم!

          - مامان می‌دونستی هر چیزی تو آب بمونه ریشه می‌زنه و گل میشه! منم خیلی دستمو با آب بشورم ریشه میزنم‌ها!

هر دو کارگر بلند خندیدند. زن کمی خجالت کشید و دست پسرش را محکم‌تر کشید و به سمت دوستانش رفت. یکی از کارگران با صدای بلند گفت: «خانوم پسرت تا خاک‌بازی نکنه آب‌دیده نمیشه!»

زن بی‌اعتنا به شیر آب رسید و دست پسرش را شست.



داستان های دیگر...

دیدگاه ها (۳)

۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۴:۴۶ مرتضی نظری
سلام
بینندگان عزیز شمارا به دیدن ادامه برنامه دعوت مینمایم:
اینجا تفاوت هست ، البته وحدتی از تفاوت! مالک و صاحب آن شخصیست که شخصیتش بسی بسیار جالب و زیبا هست... معرفی میکنم: حاتم ابتسام!

(در حال حاظر حاتم ابتسام روی سن آمده و برای طرفداران و دوستانش دست تکان میدهد! ؛ مجری به سمت حاتم رفته و از او میپرسد:)

خب حاتم جان از خودت بگو؟
حاتم: ...
خوبی؟
حاتم: ...
خوشی؟
حاتم: ...
از اینکه یه مزاحم مثل مرتضی نظری رو خیلی وقت بود نمیدیدی چه حسی داشتی؟
حاتم: ...
میبینم تو هم مثل مرتضی زیاد وبلاگت رو بروز نداشتی؟
حاتم : ...


!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


حاتم جان خیلی دلم برات تنگ شده بود.خوشحلم که اومدم اینجا و نظر دادم!
پاسخ:
سلام مرتضای نظری عزیز
ممنون از محبتت و نظردهی با شکوهت...
خدا رو شکر این روزا بیشتر می نویسم ولی نه برای اینجا...
خوشحال شدم از قدم رنجت
۰۲ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۱۸ فانوس جزیره
سلام علیکم
خاک بازی نیاز بچه ها است و یه جوری واکسینه میکنه بچه ها رو ...
حتی میگن باید چند ساعت توی هفته بچه ها با خاک بازی کنند ...
طاعات قبول / عاقبتتون بخیر / یاابوتراب
۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۴۸ فانوس جزیره
سلام علیکم مومن خدا
خیلی وقته که مطلب نذاشتید ..
عاقبتتون بخیر / یاابوتراب

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی