متخصص تجربه (8)
دوست متخصصم کار خوبی را تحت نظر خودش به من سپرده بود. وقت زیادی برای انجام آن داشتم؛ اما هر چه به پایانِ زمانبندیِ کار نزدیک میشدم خبری از کمشدن حجم کار نبود. فکر میکردم وقت زیادی دارم و تمام تلاشم را کردم که از این وقت بیشترین استفاده را کنم ولی به طرز عجیبی وقت کم آوردم و از آن وقتی که میگذاشتم نتیجهی باید را نگرفتم. کم آوردم و خودش فهمید که از این سریعتر نمیتوانم.
برای تمام کردن کار و به امید کمک و یا زمان بیشتر ماجرا را که برایش توضیح دادم؛ گفت: «یعنی در زمانبندی اشتباه کردی؟» مسئلهی زمانبندی نبود مسئله نشناختن نسبت زمان و کارم بود. توضیح دادم که انگار زمانم برکت نداشت. گفت: «برای هر کاری باید یا وقت بگذاری یا زحمت بکشی!» از قیافهام فهمید حرفش را نفهمیدم. این حرف کمکی که دنبالش بودم نبود. فهمید که فرقشان را خیلی درک نمیکنم.
گفت: «وقتی نداری! اما اگر میخواهی در هر کاری، چه فردی و چه گروهی موفق باشی، باید از تجربههای که در واقع همان وقتهای گذارندهی تو در دیگر کارهاست استفاده کنی؛ یا اگر تجربهای نداری باید در همان کاری که مشغول آن هستی زحمت بکشی و تجربه کسب کنی.
حتما وقت گرانقیمتتر و مهمتر از زحمت است؛ چون وقت تو حاصل زحمتهای توست و تجربهها زمانی را از تو گرفتهاند و کیفیت بیشتری به زمان کنونی تو دادهاند. یک ساعت تو با یک ساعت یک متخصص واقعی فرق میکند. یک ساعت یک متخصص شاید عمقی به اندازه هزاران ساعت داشته باشد چون زحمتش را قبلا کشیده است؛ ولی یک ساعت تو شاید30 ثانیه هم ارزش کاری نداشته باش. پس زحمت بیشتری بکش و لحظاتت را با کیفیتتر کن. زحمت زیاد، وقت کم را ارزشمند میکند.»
در عمل حرفهایش کمکی به انجام کارم نکرد، ولی حداقل فهمیدم که برای زمانبندیِ بهتر، بیشتر از نگاه به ساعت مچیام، باید شناختی از کیفیت ساعتهای عملم داشته باشم.
باید برای ساعتهای مفیدتر و پویاتر عرق ریخت...