نشانهشناسی یک انتظار
نقد عکس
.
این عکس حرفهای نیست! از نظر تکنیکی. نه چندان با کیفیت، با قابی ناموزون و نوری هدایتنشده که چند جای تصویر را هم سوزانده.
اما چرا عکاس این عکس را برداشته؟ آن هم با دوربین موبایل!
بیایید به سبک کارآگاهان برای فهم انگیزه، دنبال سرنخی بگردیم.
پیرمرد روی ویلچر با ظاهری ساده، با نگاهی خیره، شاخه گلی در دست، گویی قصد دست دادن با کسی را دارد. بازتاب تند نور شانهاش را درخشان کرده...
مرد میانه تصویر که میانه تنهاش در عکس دیده میشود با کتی مناسب و شکیل، انگشتر دُری در انگشت که شیعه بودنش را فریاد میزند و تسبیحی که در دست مشت کردهاش خودنمایی میکند...
پسربچهای که با نگاهی کنجکاو و مهربان به پیرمردِ خیره، خیره شده. با شاخه گلی در دست، از نوع گلایول؛ گلایولی که معنایش مشخص است! و در این عکس در دستان پیرمرد هم تکرار شده. به پسربچه کت پوشاندهاند برای خوشتیپی؛ که شلوارش با آن هماهنگ نیست. شاید برای رسمیتی که آن محیط دارد...
پشت سرِ پسر، فقط چفیه مرد را میبینیم.
همه سه نسل حاضر در این عکس لباس رسمی به تن دارند.
فکر میکنم سرنخ ها کافی باشد!
تمام شواهد و قرائن این عکس نشان از انتظار حاضرانش دارد. انتظاری که در عکس، فریاد خاموش است.
انگار این سه نسل منتظر نسل خاصی هستند که پیوندی با یک مفهوم دارد؛ پیوندی با ویلچر، تسبیح، انگشتر، چفیه و گلایول...
برویم سر اصل مطلب
عکاس در توضیح عکس آورده:
«پیرمردی که جلوی درب دانشگاه آزاد تاکستان، منتظر ورود شهدای گمنام است!» در تاریخ 24/1/91
.
چه انتظار قشنگی است که نشانههایش بدون خواندن توضیح عکاس نیز مشهود است.
به نظر شما اگر روزی از ما در قابی نه چندان مناسب، با نور هدایتنشده عکس بگیرند، آگاهان از کار، نشانههای انتظار را خواهند دید؟
پی نوشت: عکس از سید شهاب حیاتی