وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

۱۲ مطلب با موضوع «یادداشت :: درباره نقد» ثبت شده است

یادداشت


برای بحث درباره نقد محتوایی آثار، ابتدا باید به دو سوال پاسخ داده شود:


اول) آیا در پس هر اثر هنری و ادبی، اندیشه و مفهومی وجود دارد ؟

پاسخ، آری است.

هر آدمی صاحب فکر و اندیشه است؛ به اندازه وسع خودش. حتی بدون اینکه خودش باخبر باشد. مسائل زیادی باعث به وجود آمدن فکر و اندیشه در هر آدمی می‌شود؛ خانواده، تربیت، محیط زندگی، تحصیلات، دوره اجتماعی، وضعیت سیاسی و اقتصادی، دوستان و...

بدیهی است که مدیریت تمامی این ورودی‌های شخصیت‌ساز در حیطه توانایی هیچ انسانی نیست. با این حال قسمتی از این ورودی‌ها را می‌شود مدیریت کرد و بهبود بخشید.

شخصیت و مشخصه‌های خاص هر فردی دنیای او را می‌سازد که یقینا روی آثار ادبی و هنری او نیز اثرگذار است. با خوب و بدش کار نداریم؛ مهم این است که آنچه در اثر می‌بینیم در هنرمندش هم دیدنی است. شخصیت خیلی از هنرمندان را می‌توان از روی آثارشان شناخت. البته نه فقط از روی اثرشان بلکه بیشتر از لوازم اثرشان! 

حال که اثرگذاری جامعه بر هنرمند و هنرمند بر جامعه در جریان است چه بهتر که این تأثیر مدیریت شده باشد. تأثیر هنرمند بر اثرش ناخودآگاه است و می‌توان این اثر ناخودآگاه را به خودآگاه انتقال داد و مدیریت کرد؛ و در این انتقال از زشتی‌ها و خطاهای فکری پیراسته کرد و به محاسن آراسته نمود. به عبارتی تاثیر خودآگاه و مدیریت‌شده به بهترین شکل.

و در نهایت هنرمند واقعی و اصیل کسی است که این خودآگاه را به ناخودآگاهش برگرداند و به عبارتی کار را از دل بگیرد و به عقل بدهد، با عقل دلش را تربیت کند و در نهایت کار را به همان دل تربیت‌شده بسپارد؛ تا بشود آنچه باید بشود.


دوم) حال که هر اثری اندیشه‌ای دارد چگونه می‌توان اندیشه را از پس اثر دید و تشخیص داد؟

برای اینکه بتوانیم اندیشه اثری را قرائت کنیم، باید خوب ببینم. یعنی کمی بیشتر از یک نگاه، نگاه کنیم. وقتی شما اثری را با دقت و دوباره نگاه می‌کنید از یک مخاطب عام به مخاطبی خاص تبدیل می‌شوید. و همین نگاه خاص اولین گام برای فهم اثر و لایه‌های دیگر آن است. بعد از خوب دیدن باید آنچه را که دیده‌ایم را با آنچه که در ذهن داریم -معلوماتمان و اندوخته‌هایمان- مخلوط کنیم و با آن کلنجار برویم به عبارتی ساده: با آنچه دیدیم و از قبل داشتیم، بیاندیشیم!

پس مرحله بعد از خوب دیدن، اندیشیدن است و بدیهی است هیچ اندیشه‌ای بدون به کارگیری داشته‌های قبلی صورت نمی‌گیرد. اندیشیدن بدون معلومات فکری مانند غواصی در خلاء است.


و نتیجه؛

این بازیابیِ اندیشه اثر، نتیجه‌ای در بر خواهد داشت؛ اینکه اندیشه‌ی نهفته در اثر درست است یا غلط؟ اینکه من با آن موافقم یا مخالف. پاسخ به این سوال نیازمند بیشتر دیدن، بیشتر خواندن، و بیشتر دانستن است؛ مسیری که برای نقد محتوایی باید طی کرد. برای نقد محتوایی، باید صاحب محتوا باشیم...


نگاهی هم به این مطالب بیاندازید:

درباره نقد

ادب نقد

۷ دیدگاه ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۴۶
حاتم ابتسام

یادداشت


متفکر است و به اثری نقد دارد. نگفتن آزارش می‌دهد و مثل خوره روحش را می‌خورد. تصمیم می‌گیرد حرفش را بزند؛ اما

فوران می‌کند و حرفش را می‌زند اما بد؛ بدون ادب نقد.

حرفش را نمی‌پذیرند. نه اینکه نقدش را قبول نداشته باشند یا با خودش مشکل داشته باشند. با ادبیاتش مشکل دارند؛ با ادب نقدش.

می‌خواهد اثری را نقد کند. ناگزیر است ابتدا تعریفی از آن به دست بدهد و با محکی محک بزند؛ و مشکل از همین جا شروع می‌شود: تعریف و مقایسه.

تعریف

از غرض­ورزی در تعریف اثر هم که بگذریم، نمی‌شود زاویه­ی دید منتقد به اثر را نادیده گرفت. حاصل کار یک منتقد بی­سواد، غرض­ورز و کوته­بین، تعریفی تحریفی می‌شود.

بگذریم از آنان که در تعریف نمادین و غیرنمادین اثر مانده­اند؛ آنانی که در گیره­های اثر گیرند.

مقایسه

یکی از مشکلات نقد مقایسه‌های نادرست است (بچگی و مقایسه با بچه درس­خوان فامیل را که یادتان هست). بعضی در همان مرحله انتخاب طرف مقایسه، دچار اشتباه می‌شوند. بعضی هم در مقایسه کردن و داوری بین دو طرف، دچار مشکل­اند و بعضی هم دچار بحران تعریف تحریفی هستند. مشخص است که منتقد غرض­ورز در همان مرحله تعریف، حکمش را می‌دهد. مرحله ای که باید مانند یک قاضی بی­طرف، مدارک دو طرف را ببیند و سپس داوری کند.

می‌بیند هرچه نقد می‌کند به صاحب اثر بر می‌خورد ولی به اثرش بر نمی‌خورد. (بگذریم از مساله تفکیک شخصیت حقیقی و حقوقی مولف در اثر)

قسمتی از اثر را نپسندیده. فورا علم بر می‌دارد که کل اثر مشکل دارد؛ و صاحب اثر انگشت به دهان که کور است و یا مگس، که این همه را ندیده و فقط همین را دیده­. (امان  از استقرای منتقدین)

در جایی به دلیل هزار و یک مشکل نگفتنی، در اثر قصوری رفته. چنان در بوق می­کند که صاحب اثر دل­زده می­شود (می­ترسد) از تولید اثری دیگر.

کمی که می‌گذرد می‌بیند حرفش خریدار ندارد. هیچ­کس به نقدهای او که دقیق است ،با مطالعه است، از سر درد است و دغدغه نه از سردرد و عقده، وقعی نمی‌نهد . کم کم، کم می‌آورد. سرد می‌شود و می‌کشد کنار؛ از جامعه، از بطنش. می‌رود و خودش را می‌زند به آن راه. فکر می‌کند همه همین هستند؛ (امان  از استقرای منتقدین)

فکر و دغدغه­اش را از جامعه، که به آن نیاز دارد و خودش را از جامعه که به آن نیاز دارد، دریغ می‌کند.

می‌رود افسرده می‌شود.

یک منتقد بی ادب افسرده... 

۳ دیدگاه ۰۳ دی ۹۱ ، ۱۷:۳۴
حاتم ابتسام