وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

۲۳ مطلب با موضوع «کوتاه کوتاه» ثبت شده است

کوتاه کوتاه


با دستان لرزانش کاسه شیر را گرفته بود و کوچه‌ها را طی می‌کرد. قطره‌ای از کاسه چکید. روی کوچه انگار قبلا هم شیر چکیده بود؛ شاید هم خون. تمام غذای یک روزش همین یک کاسه بود. برای او کاسه بود مگرنه اگر دست، دست بود پیاله هم حساب نمی‌شد. به سر کوچه که رسید خیلی‌ها را دید شبیه خودش؛ کاسه به دست و لرزان. دید که گریه می‌کنند و بر می‌گردند. کسی بهشان گفته بود: «دیگر شیر هم افاقه نمی‌کند، برگردید.»

شیر برای شیرخدا دیگر کار شیر را نمی‌کرد؛ خیلی دیر شده بود. تازه‌ترین شیرهای کوفه هم برای شیرخدا فاسد بودند. کاش وقتی تازه بود، می‌آوردند. صدای شیرخدا گرفته بود از بس برای چاه درد دل کرده بود. شاید اگر آن وقت می‌آوردند کسی بهشان نمی‌گفت برگردید؛ اما دیگر خیلی دیر شده بود...


 

پی نوشت: شیر اگر تازه‌دوش باشد و گرمایِ جانِ حیوان در جانش باشد هر صدای گرفته‌ای را باز می‌کند. شیر ضد سم هم هست. تازه باشد، سم و زهر را می‌بُرد. آب است روی آتش. سم بخوری بعدش شیر بنوشی انگار هیچ نشده. اما بهترین شیر هم چند روز که بماند فاسد می‌شود و می‌بُرد. از خودش می‌بُرد چه برسد به زهر و سم...


۵ دیدگاه ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۶
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


الفاظ را به کار می‌بریم تا از آوردن خود شی بی‌نیاز باشیم. می‌گوییم «خورشید» تا مجبور نباشیم وقتی حرف از آن «جسم بزرگ داغ و نورانی» شد، آن را در دست بگیریم و نشان بدهیم!

بعضی وقت‌ها این لفظ با آنچه به جایش به کار می‌رود یکی می‌شود؛ که گویی خود همان شی است. مثل فحش که شنیدنش هم تلخ است بدون نیاز به حضورش!

گاهی هم لفظی ارزش خود را از دست می‌دهد -شاید از ابتدا نداشته- و مجبور می‌شویم آن را در دست داشته باشیم و عین آن را نشان بدهیم؛ مثل حفاظ و پرچین دور خانه و زمین‌ها... به جای لفظِ «لطفاً وارد نشوید».

این روزها مردم تا عینیت را نبینند، ذهنیت را نمی‌پذیرند:

مثل گفتن و نپذیرفتن «دوستت دارم...»

.

حال برای فهماندن الفاظی که جسم و عین ندارند، چه کنیم!؟


۱۷ دیدگاه ۱۲ تیر ۹۲ ، ۱۷:۰۴
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


هر پدیده‌ای در این دنیا برای خودش اصالتی دارد. بعضی وقت‌ها این اصالت تبدیل به یک ویژگی مؤثر و مفید می‌شود. یعنی هر پدیده‌ی اصیل، ویژگی‌های مفیدی دارد. این ویژگی‌های اصیل بعد از مدتی توسط صاحبان قدرت شناسایی می‌شود و برای اهداف مختلف به عنوان ابزار مورد استفاده و سوء استفاده قرار می‌گیرد.

اما هرگاه پدیده‌ای به عنوان ابزار مورد استفاده قرار گرفته، اصالت خودش را از دست داده است. برای مثال استفاده‌ی ابزارگونه‌ای که از «دین»، توسط حاکمان می‌شود و یا از «زن» توسط سرمایه‌داران...

که هم دین را از اصالت انداخته و هم زن را...



مطلبی دیگر:

یک نماد و برداشت از آن


۵ دیدگاه ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۱
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


بعضی وقت‌ها پیدا کردن گزینه غلط راحت‌تر از یافتن گزینه درست است. اگر قرار بود در سوالات تستی به جای پاسخ درست، گزینه غلط را علامت بزنیم، همه در امتحانات سر بلند بودیم. نمی‌دانم این قدرت تشخیص انسان از کجا می‌آید؛ ولی بیشتر در مورد غلط‌یابی قدرتمند است.

هر وقت انتخاب گزینه‌ای برایم سخت می‌شود سعی می‌کنم گزینه‌های اشتباه را حذف کنم و روی درستیِ گزینه باقی‌مانده حساب باز کنم؛ کاری که در کنکور کردم و جواب داد...

اما امان از آن روزی که گزینه‌ی باقی‌مانده بیش از یکی باشد!

.

یا الله؛ اهدنا الصراط المستقیم...
۱۱ دیدگاه ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۸
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


چوپان دروغ‌گو یک قصه‌گو بود. قصه‌گویی که مخاطب نداشت. البته داشت؛گوسفندانی که زیادی عام بودند!

قصه‌گوی خوبی هم نبود؛ چون قصه‌هایش را درست و برای مخاطبِ درست تعریف نمی‌کرد. چوپان نمی‌دانست که مردم حرف تکراری را دوست ندارند و بعضی وقت‌ها می‌خواهند حرف‌های تکراری، عملی شود. یعنی بدشان نمی‌آید بعضی وقت‌ها گرگی هم وجود داشته باشد! 

مردم نمی‌دانستند که قصه همیشه واقعیت نیست. هر چند که تجربه ثابت کرد، قصه‌ها بعضی وقت‌ها رنگ واقعیت می‌گیرند. زمانی که دیگر کسی باورشان نمی‌کند. زمانی که گوش آن قدر شنیده، که چشم باور نمی‌کند.

نمی‌دانم گرگ قصه‌هایی که چوپان‌های دوران ما می‌گویند واقعی‌اند یا خیالی!؟ می‌ترسم وقتی عملی شدند باور نکنیم.


۱۱ دیدگاه ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۳۵
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه



نمی‌دانم آن کسی که ترازو را نماد عدل و عدالت قرار داد، فکر می‌کرد روزی آن را نماد تساوی بگیرند!؟ اینکه روزی عدالت و تساوی را با هم مساوی بدانند!

در ذهنیت عامه، ترازو بیشتر نماد هم‌وزنی و تساوی است. معنای تساوی نیز مشخص است.

عدالت، قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش معنی می‌دهد. قسمت هر کس به اندازه ظرفیت و حقش...

ترازو نماد میزانی برای سنجش حق افراد است.

.

وقتی دو نفر، یکی با 100 هزار تومان درآمد و دیگری با 900 هزار تومان درآمد، 90 هزار تومان مالیات بدهند، این تساوی است اما عدالت نیست...

و بر همین‌گونه است تساوی زن و مرد

و...


۱۶ دیدگاه ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۶:۰۰
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


استادمان سر درسی گفت:

«از همان ابتدای استعمار هر بار که بر سر میز مذاکره با غربیان نشسته‌ایم شکست خورده‌ایم. از بس که دیالکتیک سیاسی ایشان را نمی‌دانیم».

نزد استاد دیگری این مسئله را مطرح کردیم، گفت: «در مرام ما نمی‌گنجد که هر حرفی بزنیم و به هر قیمتی هر کاری بکنیم».

شاید به خاطر همین باشد رهبرمان می‌گوید: «من دیپلمات نیستم، من انقلابی‌ام...»

دیالکتیک سیاسی ما انقلابی است و اسلامی؛ چیزی که آن‌ها نمی‌دانند.


پی نوشت: استاد سرافرازی و استاد غفرانی

۱۱ دیدگاه ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۱۱
حاتم ابتسام

می‌گویند:

می‌خواهی کسی را خراب کنی، آرمان‌شهر و آرمان‌شخص‍ش را خراب کن. 

از خودم می‌پرسم با آن‌ها که آرمان‌شهر و آرمان‌شخص ندارند چه باید کرد!؟

.

و پاسخ ساده است: آن‌ها خراب هستند!


۴ دیدگاه ۰۴ اسفند ۹۱ ، ۰۲:۰۳
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


هر سینماگری، فیلم را آنگونه که «می‌تواند» می‌سازد.

اما توان‌ها محدود است و هر کس توان هر فیلمی را ندارد.

بعضی وقت‌ها آنگونه که «می‌شود» می‌سازد.

اما امکاناتی هم اگر باشد، آنگونه که باید به کار گرفته نمی‌شود و خیلی کارها نشدنی می‌شود.

هر فیلمی اندازه‌ای دارد؛ اما خیلی از فیلم‌ها در اندازه خود ظاهر نمی‌شوند و آنچه باید بشوند نمی‌شوند.

ای کاش فیلم‌ها را آنگونه که «باید»، می‌ساختند.

.

فکر می‌کنم آن‌وقت سینمای بهتری داشتیم!

حتی دنیای بهتری...
۵ دیدگاه ۱۸ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۴۳
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


ماجرای جالبی است...

.

.

با نویسنده جماعت که صحبت می‌کنی می‌گوید: برای انتشار دنبال یک ناشر خوبم!

با ناشر جماعت صحبت می‌کنی می‌گوید: برای نشر، منتظر یک نویسنده خوبم!

فیلم‌نامه‌نویس جماعت می‌گوید: برای تولید فیلم، دنبال یک تهیه‌کننده خوبم!

تهیه‌کننده می‌گوید: برای تولید فیلم، منتظر یک فیلم‌نامه‌نویس خوبم!

پسران می‌گویند: برای ازدواج، دنبال یک دختر خوبم!

دختران می‌گویند: منتظر یک پسر خوبم!

.

.

به راستی حلقه‌ی مفقوده این «انتظارهای دنباله‌دار» چیست!؟

اصلاً «خوبی» چیست؟


۱۲ دیدگاه ۲۸ دی ۹۱ ، ۰۳:۰۰
حاتم ابتسام