تعمیر اساسی
یادداشت داستانی
از همان روز اولی که ماشینم را خریده بودم پروانهاش (فن) مشکل داشت. تعمیرگاه که بردم نگاهی انداخت گفت:
- شاید از شمع باشد!
ولی دقت که کرد، گفت:
- ماشین از اساس، مشکل برقی دارد و نیاز به تعمیر اساسی.
هزینه را که گفت سرم سوت کشید و تعجبم را که دید گفت:
- اگر بخواهی با هزینهی کمتری راهش میاندازم که تا وقتی دستِ توست کارت راه بیفتد. نیازی به تعمیر اساسی هم نداشته باشی...
من هم خوشحال و شادان قبول کردم.
ماشین را راه انداخت و با یک فاکتور آبدار فیوزم را پراند. چه میشد کرد؟ پرداخت کردم و درآمدم. مدتی نگذشت که دوباره برای تعمیر برگشتم. تعمیرکار خوشمشرب و زبانبازی بود. همان یک بار نرفتم؛ چند بار دیگر برای همان شمع و پروانه مزاحمش شدم. هر بار که میرفتم کلی تحویلم میگرفت و برایم چای تازهدم میریخت.
تا اینکه جایی خواندم، ضربالمثلی بین ماشینبازان وجود دارد که میگوید:
تعمیرکار خوب آن است که یکبار بیشتر ماشینت را پیشش نبری! فقط یکبار...
تازه دو زاریام جا افتاد که ای دادِ بیداد! این تعمیرکار عزیز که ماهی یکبار چشممان به دیدن جمالش منور میشود اگر تعمیرکار بود، جوری تعمیر میکرد که دیگر جمالش را نبینیم. اصلاً خوب که حساب میکنم میبینم مصداق ضربالمثل دیگری شدهام؛ همانی که میگوید: آنقدر پولدار نیستم که جنس ارزان بخرم!
اگر پولِ هر بار تعمیر را یکجا میدادم، از پولی که برای تعمیر کلی خواسته بود، کمتر میشد و مشکل نیز از اساس حل میشد.
خلاصه حساب دستم آمد که اگر پول زیادی بدهم که این جور تعمیرکارها را زیاد نبینیم باز هم ارزش دارد.
قطرهقطرهی شمع، پروانه را میسوزاند. بدون اینکه بفهمد...