گاو نورانی!
نقد عکس
.
جایی در نقطه طلایی تصویر، گوسالهای از سمت نور میآید. گویی سه گاو سمت چپ منتظر تشریففرمایی او هستند. روی زمینی که نمیدانم از چه، خیس شده! نوری که از صافی شاخههای درخت رد شده و چند کانال ایجاد کرده به همراه نوری که از سمت راست و از منبعی نامعلوم تابیده، رنگ تمام اجسام داخل قاب را تحت تاثیر قرار دادهاند.
.
نور به عنوان نزدیکترین شی ملموس جهان مادی به عالم الهی، جایگاه ویژهای در بسیاری از ادیان جهان دارد. از نقش نور در عکاسی هم نمیشود گذشت؛ تا حدی که بعضی، عکاسی را به خدمت گرفتن درست نور میدانند.
هندوها گاو را مقدس میدانند و آن را به هیچوجه قربانی نمیکنند؛ برخلاف مهرپرستها که گاو را مقدس میدانند ولی آن را قربانی میکنند.
با این مقدمات میخواهم بگویم: به طرز واضحی مشخص است که این عکس را یک هندو گرفته! کسی که به مقدسبودن گاو اعتقاد داشته است. کسی که نور را هم میشناخته؛ چه از نظر بصری و چه از نظر مفهومی. به عبارتی عکس را از روی اعتقاد و تسلطش گرفته است.
شهید آوینی میگوید: «هنر تجلی مستقیم روحیات هنرمند است». واضح است که این عکس تجلی درونیات عکاس آن است. اصل هنر هم همین است؛ که هنرمند اثرش را با اعتقاد به مفهوم آن خلق کند. مفهومی که جزئی از وجود هنرمند شده است.
شاید برایتان پیش آمده باشد که نگاه به بعضی عکسهای حرم ائمه اطهار علیهمالسلام و بیتالحرام حالتان را دگرگون کند و نگاه به بعضی عکسهای دیگر، هیچ احساسی را در شما بر نیانگیزاند. همیشه نباید دل را متهم به سیاهبودن کرد. بعضی وقتها واسطهها مشکل دارند. مانند مجلس روضهای که اشکی در نمیآورد ولی بیت شعری، تمام وجود آدمی را آتش میزند. دقیقا اینجاست که نقش واسطه را میشود دریافت.
هنرمندان در انتقال مفاهیم به نوعی واسطهاند؛ اصلا خود هنر واسطهای است بین انسان و دنیایی مادی و الهی؛ مثل نور. در این وسط تأثیرِ نفس یک هنرمند بر اثر غیرقابلانکار است. اثری که هنرمند بعضا به صورت ناخودآگاه روی اثرش میگذارد و همینطور ناخودآگاه به مخاطب اثر منتقل میشود. هنرمند واقعی، نوری تابیده از حقیقت را دریافت میکند و با آینه وجودش که عمری آن را صیقل داده به اطراف میتاباند. کاری که به سادگیِ بیانش نیست. جریانی که اگر یک بخش آن درست نباشد نتیجهی دلچسب و دلنشین نخواهد داشت.
و اینگونه میشود که چنین عکسی از چند گاو، دلنشین میشود؛ عکسی که حتی تقسیم رنگِ چشمنوازِ قهوهای و زرد با طیف رنگ مشترک، در خدمت احساسات عکاسش قرار گرفته است.
و چه بسیار آثاری از هنرمندان مسلمان که هیچ رگهای از اعتقاد به خالق هستی در آن نمیبینیم؛ که صاحب این آثار را نمیشود هنرمند نامید؛ هر چند که مینامند. کسانی که به مرگ مؤلف معتقدند و با افتخار میگویند اثرشان ایدئولوژیک نیست و قرائتپذیر است!
مگر میشود در اثری، اثری از خالقش و خالقِ خالقش نباشد!؟
.
ای کاش بعضی هنرمندان مانند این هنرمند کمی به کاری که میکنند اعتقاد داشتند.