وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

خُلق طبیعت

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۰۰ ب.ظ

نقد عکس



.

از نروژ به سوی قطب شمال، کشتی غول‌پیکر رنگی یخ‌های روی آب را می‌شکافد و زورگویانه پیش می‌رود. خرس قطبی دست بر کشتی گرفته: تو کیستی؟ کجا می‌آیی؟

.

رنگ‌بندی اتفاقی و جالبی دارد این عکس!

رنگ آبی؛ رنگ سردی است مثل هوای قطب. آرامش می‌دهد و درد را تسکین می‌دهد...

رنگ قرمز؛ بُرنده است، خطرناک و هیجان­آور...

رنگ زرد؛ چشم‌گیر و اخباری است. جذاب و پرنشاط...

رنگ سفید؛ رنگ سرماست، رنگ بی‌گناهی و معصومیت. رنگ تسلیم است...

این کشتی برای تسکین دردی نیامده؛ آمده است تا یخ‌ها را بشکافد و با عظمت چشم‌گیر خبر بدی بدهد. آمده طبیعت را تسلیم خودش کند. با یک دهم نادیدنیِ ارتفاعش در آب، یخ را می‌درد.

اما خرس سفید قطبی ماجراجو و کنجکاو، نگهبان طبیعت سرد است. تسلیم نشده. یخ زیر پایش شکسته اما دست برنداشته. سینه شکافنده کشتی را با دست گرفته...

و انسانی که از بالای کشتی خودساخته­اش، از زاویه دید قدرت، عکسِ ضعف او را گرفته...

امان از روزی که در غرور عظمت خودساخته‌هایمان غرق شویم. چه تایتانیک‌ها که با غرورشان به عمق رفتند. به خاطر ندیدن تواضع کوهِ یخی که ریاکاری بلد نیست و هیچ گاه نُه دهمش را به رخ نمی‌کشد.

.

.

ما انسان‌ها...

بعد از دیدن هر شی ناشناخته و تازه‌واردی کنجکاو می‌شویم. اگر از تازه‌وارد خوشمان نیاید و زورمان به زورش بچربد، عَلم مقابله برمی‌داریم. یکی از روش‌هایمان برای مقابله، استفاده از توان هر چیزی علیه خود اوست. برای مقابله از طبیعت از خودش کمک می‌گیریم. پوستین ساخته شده از پوست خرس نباشد سرمای قطب، پوست نازک آدم را می‌سوزاند.

ما انسان‌ها...

بزرگ که می‌شویم فکر می‌کنیم جایمان تنگ است. هر چند نه ما بزرگیم، نه جا تنگ است. ریاکارانه بزرگی خود را نشان می‌دهیم، غافل از اینکه خلقت طبیعت بر اساس تواضع است. دریا با آن همه عمقش آرام و آبی است. ما که عمقی نداریم. فقط چند روش برای مقابله بلدیم. 

طبیعت هم بلد است.

امان از روز مقابله طبیعت...

.

.

«وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»

6؛ تکویر.

۹۱/۱۰/۲۱

دیدگاه ها (۱۸)

۲۱ دی ۹۱ ، ۲۰:۱۵ مرتضی نظری
بسیار زیبا و جالب بود.یک نقدی هم من از این عکس بکنم...البته توی وبلاگ خودم... نقدی تقریبا متفوات.. امیدوارم از این کارم ناراحت نشی عزیز...
پاسخ:

خواهش می کنم

استفاده می کنم...

سلام
خوب بود...
نظر تفصیلی رو بعد از خوندن دوباره متن به رشته تحریر در خواهم آورد ان شاء الله
زیاده عرضی نیست

پاسخ:

سلام

انشالله

۲۱ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۲ مرتضی نظری
حاتم جان نقدمو به رشته تحریر آوردم... بازم ممنون از اینکه اجازه استفاده از عکس رو دادی.
پاسخ:

خواهش می کنم عزیز

این چه حرفیه!

زمین و کرانه و خرس و گرگش،

حتی روباهش،

همه یک دست، سفیدند در این پهنه ی سرد.

حالا به لکه های ننگ و نچسبی که بر دامانت زده ایم،

این آهن پاره ی رنگین کمانی را هم اضافه کن..

مگر چه می شود؟

کمی جلوتر می رود و خرس سپید را می افکند در آن سوترها که یخش سست است،

خرس را باکی نیست، شنا بلد است...

باز کمی آن طرف تر، که به ضخامت قابل اتکای یخ رسید، از آب بیرون می آید...

بعید می دانم این خرس، «صائب تبریزی» ما را بشناسد،

ولی

شاید آن موقع که بدنش را می جنباند تا آب موهایش را بگیرد،

همان وقت که کشتی دورتر شده است،

به ربان خرس های قطب، بگوید:

این چــنین زیر و زبر، عالــَـم نمـــی ماند مدام

می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشـتن

پاسخ:
"هر کس به جای خویشـتن"

.

.

عالی...


سلام دلاور .جزاکم الله خیرا

دو نفر می میرن،
موقع سوال و جواب،
به اولی می گن "من ربک؟" میگه" الله رب العالمین"
می گن"من نبیک؟" میگه"محمد رسول الله صلوات الله علیه و آله"...
خلاصه هی از اونا سوال پرسیدن و از این بنده خدا جواب دادن...
می رسن به دومی...دومی هیچی بلد نبوده...
می گن"من ربک؟" با دست اشاره می کنه به رفیقش و می گه" همون که این گفت"
می گن"من نبیک؟" دوباره با دست اشاره می کنه به رفیقش و می گه" همون که این گفت"..

حالا داستان من و این برادر هورانه است!!!!من هم یه اشاره به بالا می کنم و می گم"همون که این گفت..."

این روزها خیلی خیلی...التماس دعا...بسیار محتاجم..خداوکیلی پشت گوش نندازیا..حاتمی گفتن و دعا نکردن برای خودشو!!!! دعا کردن برای دیگران!!! بیخود که حاتم نشدی!!!
شوخی کردم

عزیز و سربلند باشی
یا علی
پاسخ:
سلام
:)
سلامت باشی
خیلی آقایی
همین که گفتی، چشم! 
دعا گوییم...
۲۲ دی ۹۱ ، ۱۶:۳۶ ساروی ریکا
سلام
از اون دیدایی داشتی ب این عکس ک منم خییییییییلی دوس دارمش!
یا زهرا
پاسخ:

سلام

خواهش می کنم

یا زهرا

۲۲ دی ۹۱ ، ۱۷:۲۹ نیما عتیقی
علیک بالهورانه !!!!
پاسخ:
؟؟؟

الهورانه

و ما ادراک ماالهورانه

در میان جرعه نوشی های مستانه

خرابم ،

مستم ،

به خراباتم فرستاد ،

                     حضرت نور،

                                 همان مرشد خاکی و فرزانه

 

 

 

انگار خرس قطبی نماینده معصومیت دنیای سپیدست در مقابل هجوم پیشقراول دنیای ظلم های رنگ به رنگ.

یک دهم...نه دهم... امان از مقابله طبیعت... خوب دیده اید...

پاسخ:

چه جمله ای! 

جایش در متن خالیست...

عجیب است!!
 اما خرس را که دیدم یاد خودم افتادم!!!
خوشبختانه قیافه اش که به من شبیه نبود!!
یاد اعمالم افتادم که چقدر فریب خوش رنگی ظواهر دنیا و ابلیس را خوردم و روزی میرسد که دیگر تکیه گاهی ندارم.
یادم افتاد پدر بزرگم که به شکار می رفت پارچه ای رنگی را برای فریب شکارش و به عنوان طعمه استفاده می کرد. شاید خرس بیچاره نیز فریب رنگ های زیبای کشتی را خورده باشد.
شاید خرس می توانست قبل از اینکه فریب ظواهر را بخورد و قبل از اینکه کارش به جایی برسد که یخ های زیرپایش نیز زیرش را خالی کنند رو به آسمان کند و مدد بخواهد.
پاسخ:

طعمه رنگی!

.

کاش خدا قدرت تشخیص رنگ به ما بدهد

اینکه هر رنگی چه رنگی دارد!

۲۳ دی ۹۱ ، ۱۲:۳۸ یک مسافر
سلام
خیلی تقسیر جالبی کردید
هجوم مغرورانه دنیای هزار رنگ  به دنیای یکرنگی!چیزی که الان خیلی جاها جاریه!و دفاع نگهبان سفید پوش ضعیف اما از جان گذشته و تلاشگر!!!!
یه جای متنت یاد سرخپوستان آمریکا یی تیرکمان به دست و رویارویی آنها با سفید پوستان   یوروپی! مسلح به ابزارهای پیشرفته افتادم و سرانجامشان!!!!!!!!!!!!!!
زنده باشی
==============
در ضمن متشکرم از حضور و نظرتان
بله اگه اسارت نباشه  حق با شماست
 من فکر می کنم توسعه ابزارها و شرکت هایی مثل گوگل منجر به سلطه و کنترل بیشتر انسان ها می شوند چیزی شبیه رمان 1980 (البته به شکلی بسیار نرم تر و غیر محسوس تر)،که باز البته همیشه اقلیتی این اوضاع را نخواهند پذیرفت و هم العاقلون!!!
پاسخ:

سلام

ممنونم

.

اقلیت آزاده و آزاداندیش منشا تغییرند.

ما که عمفی نداریم
۲۳ دی ۹۱ ، ۱۴:۱۰ گلبرگ مغرور
از حج بر میگشت گفت برم پیش امام رضا شاید دیگه عمرم کفاف نده ببینمش
تو راه که میرفت گفت برم از امام رضا یه پولی بگیرم برای زن و بچه ام با اون پول سوغات بخرم...
به امام رضا بگم یکی از اون پیراهن هاشم بده من لباس کفنم کنم

وقتی اومد پیش امام رضا اصلا فرموش کرد.....
اومد بیرون و یادش اومد
یک دفعه صدای امام رضا بلند شد
برگرد....
میخوای یک خورده پول بهت بدم برا زن و بچه ات سوغات ببری؟؟
خادمشو صدا
گفت یکی از اون پیراهن هامو بده ایشون...



حاجی شدنم پیشکشم مشهدی ام کن

من طالب دیدار شما زود به زودم

۲۳ دی ۹۱ ، ۱۴:۳۰ امیرحسین رعایی
طبیعت که هیچ
انسان هایی هستیم
که گاه
مقابل خالق خود هم می ایستیم...
۲۴ دی ۹۱ ، ۱۰:۲۳ امام خامنه ای1994

سلام.

ممنون از اینکه بهم سر زدی.

وب خیلی زیبا پر مفهومی داری.

بازم منتظرم.

یا علی@

سلام

از آشنایی با وبلاگ شما خرسندم.

لینک ویلاگ شما در لینکدونیه ما ثبت خواهد شد

پاسخ:

سلام

ممنونم

لطف کردید

نقد جالبی بود تا حالا اینجوری به یک عکس نگاه نکرده بودم

سلام

یه گیومه ی کوچولو در مورد این عکس باز کردم در وبلاگم

البته با اجازه... : )

پاسخ:

سلام

صاحب اختیارید...

.

دیدم و لذت بردم.

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی