وِزوِز
داستان کوتاه کوتاه
- بنده کاملا با این طرح موافقم.
وِزوِز
- بنده نیز همین طور...
وزوز
- بله همانطور که فرمودید این طرح میتواند دنیا را زیر و رو کند.
وزوز
- عجب مگسی است. یک نفر این زبان بسته را ساکت کند. روی اعصاب من است.
وزوز
- نه آقا کاغذ را لوله کنید، بزنید. اونجاست رفت اونجا نشست.
وزوز
- پرید رفت اون ور تر. نه! نشست روی شونه آقای...
وزوز
- در و پنجره را باز کنید، خودش میرود.
وزوز
- عجب مگس زباننفهمی است. بیرون هم نمیرود.
وزوز
جلسه به هم ریخت. همه یکصدا شدند مگس را بکشند.
مشاور پیر که تا اینجای جلسه ساکت بود، نگاهش را از روی کاغذهای طرح برداشت و به جمعیت آشفته انداخت:
- شمایی که از پس یک مگس بر نمیآیید چطور میخواهید با این طرحها، دنیا را تغییر دهید؟!
همه ساکت شدند...دیگر صدای وزوز مگس هم نمیآمد.
مگس رفت.
شاهکار...