یادداشت عاشورایی
کبوتر که باشی دوست داری پرواز کنی، بشر که باشی دوست داری آدم باشی و محب که باشی دوست داری که دوست بداری؛ حال به هر زبانی و به هر روشی.
محرم نزدیک است. شاید هیچ زمان از سال، امت این قدر متحد نشود. از هر که و هر چه که باشد با هر بهانهای و شاید بی هیچ بهانهای زیر عَلم میآید. حال اینکه خدای متعال به سیدالشهدا چه داد که چنین جاذبهای دارد... فقط خدا میداند و سیدالشهدا؛ ولی همین بس که همه از او گِل داریم.
محرم بهترین خیمه برای جذب حداکثری است و دفع حداقلی. جذب و جذابیتی که دنیای امروز، سخت درگیر آن است. جذب بیشتر، سود بیشتر؛ حال به هر قیمتی. اما جذابیت در این دستگاه مقدس موج میزند. دستگاهی که محبپرور است و روضه و اشکش، انسانساز. کم نبودهاند که جذب شدند و آدم شدند.
اما گویا محرم بهانه و زمانی شده برای طرد کردن. اینکه تا محرم میشود، بحث تحریفات عاشورا داغ میشود، بد نیست؛ اما چرا فقط در محرم. بقیه سال دستگاه سیدالشهدا تعطیل است!؟ چرا جوانان و محبینی که ملجا و ماواشان خیمه هیئت است، طرد میکنیم آن هم نه از خود، بلکه از این دستگاه مقدس!؟
اگر طرد میکنیم از خود طرد کنیم و از دنیا، از دنی بودن، از در بند بودن، نه از خیمه کیمیاگری سیدالشهدا.
می گویند: بزازی خوشذوق برای دریافت صله، شعری گفت در مدح شاهی. روانه شد به دربار تا بخواند و صلهای بگیرد. رسید و شعرش را خواند؛ شاه نگاهی انداخت و گفت: شما که چنین توانایید در مدح، چرا برای ما میگویید برای آنان بگویید که لایق حقیقیاند؛ برای اهلبیت علیهمالسلام مدح بگویید؛ صله را ابتدا از ارواح طیبه ایشان و سپس از ما دریافت کنید. این حرف بر قلب بزاز نشست. رفت و شعری گفت غرا. صلهاش را حتما از اهل بیت گرفته است اما هیچ گاه نرفت که از شاه بگیرد. مدح اهل بیت بزرگترین صله بود.
شاعر را همه میشناسیم: محتشم کاشانی...