وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

۱۶ مطلب با موضوع «یادداشت :: اجتماعیات» ثبت شده است

یادداشت


این دو گزاره که زیاد هم شنیده‌ایم چه ارتباطی با هم دارند؟

«در عصری زندگی می‌کنیم که همه در حسرتند و دم از تنهایی می‌زنند. حسرت همدمی که با او در ارتباط باشند، یا مفهوم و شیئی که با آن ارتباط برقرار کنند».

«در عصری زندگی می‌کنیم که ابزارهای ارتباطی مفهومی به نام مرز و دسترسی را بی‌معنا کرده‌اند. دیگر می‌شود با هر کسی در هر کجا ارتباط برقرار کرد. هیچ‌کس تنها نیست!».

شاید با فهم «تنهایی» و جایگاه «ابزارآلات ارتباطی» ارتباط بین این دو گزاره پیدا شود.

.

کلیدواژه‌یِ درد دل تمام مردم این کره خاکی، شکوه از تنهایی است. شکوه و شکایت از روزگار و آدمیان بی‌وفایش. آدم‌هایی که وابسته می‌کنند و وابسته نمی‌شوند. تنها می‌گذارند و از تنهایی دم می‌زنند. شکوه‌هایی که خودشان شاملش می‌شوند. درد دل که کنتور نمی‌اندازد! خوب آدم‌ها حتی در مواقعی خودشان را هم تنها می‌گذارند!

بعضی‌ها تنهایند چون به قول خودشان اطرافشان پر است از آدم‌هایی که یا بی‌شعورند، یا بی‌احساسند، یا بی‌عقلند، یا بی‌سوادند یا درک و فهم ندارد و یا...  

هرچند هیچ‌وقت همه تقصیرها بر گردن دیگران نیست. همیشه ما هم کمی مقصریم. معصوم نیسیتم که!

گاهی وقت‌ها برآورده‌نشدن توقعاتمان، دلیل تنهایی است. توقعی که درباره‌اش می‌گویند: آن است که تو نباید از دیگران داشته باشی، ولی همه از تو دارند!

آدم‌هایی هم هستند که می‌گویند، تنهایی را دوست دارند! شاید چون به آن نیاز دارند. در تنهایی خیلی کارها شدنی است که در جمع نیست: عبادت، تفکر، نگارش، گناه، خیال‌پردازی، گریه و...

در این میان نقش و تأثیری برای ابزار آلات ارتباطی پیدا نکردم، مگر همان ابزار بودنشان. آدمیزاد هزار بُعد دارد که جایگاه ابزار آلات ارتباطی، در آن گم است. بگذریم از آن دسته افرادی که در یک بعد ابزار آلات ارتباطی گمند.

اگر آدمیزاد و احوالاتش را نشناسیم، عصر ارتباط با تمام توان ارتباطی‌اش باز هم عصر تنهایی انسان‌ها نام گیرد. عصری که تا قبل از آن، انسان‌ها تا این اندازه به هم نزدیک و از هم دور نبودند...

۶ دیدگاه ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۰۹
حاتم ابتسام

یادداشت


برادرم همیشه می‌گوید: نیاز، آدم را می‌سازد.

نمی‌دانم در عالَم سیاست، چه نیازهایی وجود دارد که همه کیمیاگرند! شاید نیازهای مردم که باید از سوی مسئولین حل شود، باعث عالِم‌شدن سیاسیون می‌شود. گویا ورود در سیاست آدم را علامه می‌کند.

به این نتیجه رسیده‌ام: نیازی به مطالعه سخت و قبولی در کنکور نیست؛ کافی است سیاسی شوید! (نه ماهانی). تحصیلات تکمیلی را می‌شود گذاشت هنگام مسئول‌شدن، پودمانی گرفت. مثلا نماینده مجلس می‌شویم و بعد دکترایمان را با مرخصیِ حین خدمت و با عنوان تحصیلِ حین خدمت می‌گیریم؛ حال از هر در و تپه‌ای که می‌شود. و چه دکترایی! که با آن دکترا می‌شویم کارشناس ارشدِ ارشاد همه عالمان علوم!

خلاصه به این نتیجه رسیده‌ام: با این همه سیاست‌مدار و سیاست‌ورز چه نیازی است به عالم و علامه. مسئول سیاسی که داشته باشیم، گویی علامه داریم! مسئولین هم فال‌اند، هم تماشا.

 

پی‌نوشت: یکی از اساتیدم می‌گفت: اظهار نظر یک مسئول با مدرک ریاضی در باب عرفان، مانند صحبت یک قصاب درباره بیماری قلبی است!


۷ دیدگاه ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۵۳
حاتم ابتسام

یادداشت


در حیطه علوم انسانی بالاخص علم تاریخ و جامعه‌شناسی، اصطلاحی بسامد بالایی دارد که زیاد شنیده‌ایم: نسل!

هر چند تعریفش با آن چه در علوم تجربی آمده متفاوت است اما در حیطه علوم انسانی هم تعریف جامع و مانعی ندارد. تعریف ساده‌اش می‌شود: مجموعه انسان‌هایی که در یک زمان با یکدیگر زندگی می‌کنند.

برای آنکه بتوانیم در کار علم موفق باشیم، باید تعریف درستی از مفاهیم علمی داشته باشیم. یعنی حداقل بدانیم هر واژه‌ای چه معنا و مفهومی دارد؛ تا تکلیفمان با آن واژه مشخص باشد. هر چند که می‌گویند در گستره علوم انسانی مفاهیمی مانند: فرهنگ، تمدن، جامعه، نسل و ... تعاریف دقیق و خط‌کشی شده‌ای ندارند. تعریف عام کنی، می‌گویند خاص‌تر است؛ و تعریف خاص کنی، می‌گویند عام‌تر است!

ولی هر چه هست از داشتن تعریف برای دانستن تکلیف ناگزیریم...  

***

در تکوین و تکامل هر تمدنی، برای هر نسلی ظرفیت و توانی است که به میزان شرایط زمانه‌اش قابل تغییر است. هر نسلی در روند تاریخ تمدن تأثیری دارد؛ و چه بهتر که این تأثیر عامدانه و رو به جلو باشد. به عبارتی هر نسلی وظیفه‌ای تاریخی دارد که باید به بهترین شکل آن را انجام دهد.

زیاد شنیده‌ایم که ما، وارث نسل‌های قبلی و مسئول در برابر نسل‌های بعدی هستیم! باید آنچه از قبلی گرفته‌ایم را یک قدم جلو ببریم و به بعدی بدهیم؛ تا بشود آنچه باید بشود...

مولا علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «فرزند زمانه خود باش».

فرزندی که یکی از وظایفش، رساندن زحمت پدر به فرزند خودش است.

***

بعضی وقت‌ها دلیل شکل‌نگرفتن تمدن‌ها همان ماجرای «خشت اول گر نهد معمار کج...» است!

حال یک سؤال: اینکه خشت اول و سنگ بنای تمدنی درست نهاده شود، صحت ادامه مسیر را تضمین می‌کند؟

 یقینا پاسخ منفی است!

بدون تردید هم اکنون بنای تمدنی که در آغاز راه آن هستیم، درست بنا نهاده شده است. به عبارتی نسل اول وظیفه‌اش را با توجه به شرایطی که در آن بوده، درست انجام داده است؛ حال اینکه نسل‌های بین ما و نسل اول چه کرده‌اند بماند. اما آیا نسل ما وظیفه‌ی تاریخی خود را انجام می‌دهد؟

اصلا وظیفه تاریخی ما چیست؟

.

.

شاید برای پاسخ به این سوالات باید تعریف درستی از وظیفه، تکلیف، زمانه، تاریخ و تمدن داشته باشیم.

داریم آیا!؟

۵ دیدگاه ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۳۱
حاتم ابتسام

یادداشت


می‌گویند غرب پیشرفته کرده. می‌گویند خیلی هم پیشرفت کرده. می‌گویند شرایطی داشته موثر در این پیشرفت. خلاصه گفته‌ها حاکی از آن است که غرب و غربی خیلی خوب است و جذاب! می‌گویند ظواهرش دل­فریب است و اغواگر و عقل و هوش از سر هر ناظری می‌پراند و دل طلب این همه را می‌کند؛ آن هم به هر قیمتی...

اما

نمی­گویند غرب چه کرد که این شد و چه بهایی پرداخت که روزگارش اینگونه آمد؛ اصلا ما باید چه بهایی برای این ظاهر فریبا بپردازیم؟

اما از حق نگذریم آن ظواهر دل فریب و گیرا در جامعه ما نیز ریشه دوانیده؛ خیر یا شر.

این سو بعضی می­گویند غرب فاسد شده است. می­گویند حقایق دین را تحریف کرده و بی­راهه می­پیماید. می‌گویند دین را تحریف کرد و منحرف شد. خلاصه گفته‌ها حاکی از آن است که غرب شر مطلق است و بیماری­اش مهلک و مسری. می­گویند از صدر تا ذیلش ایراد است و انحراف؛ و عقل حکم می‌کند تا از آن دوری کرد؛ آن هم به هر مشقتی...

اما

نمی‌گویند غرب لوازمی ساخته که کمابیش لازم است و ضروری. نمی‌گویند که ما هم بهره بردیم و به تحقیق بهایی هم داده­ایم؟

در این میان

بعضی بها و سیر رسیدن به مقصد را نمی‌پسندند؛ بعضی سیر را و بعضی خود مقصد را.

حال اینکه علت پیشرفته نشدن ما در سیر است، در بهاست و یا مقصد، بحث دیگری است.

اما

هرچه هست غرب پیشرفت کرده، بهایش را هم پرداخته، حرفی نیست ما نه آن پیشرفت را قبول نداریم نه بهایش را درست می‌دانیم . ولی مفهوم پیشرفت را قبول داریم و بهای گزاف آن را هم می‌پردازیم.

پس قبول که پیشرفت را بها باید.

.

بهشت را به بها دهند نه بهانه...


۷ دیدگاه ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۳۵
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


ماجرای جالبی است...

.

.

با نویسنده جماعت که صحبت می‌کنی می‌گوید: برای انتشار دنبال یک ناشر خوبم!

با ناشر جماعت صحبت می‌کنی می‌گوید: برای نشر، منتظر یک نویسنده خوبم!

فیلم‌نامه‌نویس جماعت می‌گوید: برای تولید فیلم، دنبال یک تهیه‌کننده خوبم!

تهیه‌کننده می‌گوید: برای تولید فیلم، منتظر یک فیلم‌نامه‌نویس خوبم!

پسران می‌گویند: برای ازدواج، دنبال یک دختر خوبم!

دختران می‌گویند: منتظر یک پسر خوبم!

.

.

به راستی حلقه‌ی مفقوده این «انتظارهای دنباله‌دار» چیست!؟

اصلاً «خوبی» چیست؟


۱۲ دیدگاه ۲۸ دی ۹۱ ، ۰۳:۰۰
حاتم ابتسام

یادداشت


مردم ایران کارشناس‌اند...

کارشناسان مادرزاد با بالاترین درجه از تخصص!

در تمامی حوزه‌ها: ورزش، سیاست، اقتصاد، تصادفات و حتی مسایل مهمی مانند مساله نهادینه‌سازی چالش‌های بنیادین در امور بین‌المللی و امنیت محلی!

کارشناسانی که اصرار بر نافذ بودن نظراتشان نیز دارند: همین است و لاغیر؛ و همیشه خیلی دقیق ریشه مشکلات را کشف می‌کنند... 

قبول دارید؟

.

.

اما می‌خواهم بگویم:

مردم ایران کارشناس‌اند...

اما در نه مسایل فوق. کارشناس‌اند در تشخیص باکلاسی از بی‌کلاسی.

مردم ایران می‌توانند از زیر خرورارها لایه‌ی شخصیتی به کنه وجودی دیگران پی ببرند.

مثالی می‌زنم:

شاید افرادی را دیده باشید که مقیدند بعد از غذا دهانشان را با دستمال پاک کنند. وقتی این رفتار را می‌بینیم دو گونه قضاوت می‌کنیم:

اول: چه آدم تمیز و با کلاسی؟!

دوم: اًه اًه، چه آدم لوسی، چه افاده‌ها، تازه به دوران رسیده!!

.

دقیقا همین‌جاست که می‌گویم مردم ایران کارشناس‌اند.

دقیقا چه چیزی در این دستمال و پاکیزگی می‌بینیم که برای یکی می‌گوییم اداست و دیگری، تمیزی؟؟!!

اصلا تعریف ما از کلاس چیست که اینقدر تشخیص‌مان درست است؟

چه نکته باریک‌تر از مویی در رفتارها هست که اینگونه قضاوت می‌کنیم؟!

خودمان خیلی با کلاسیم آیا؟ نوکیسگی را تجربه کردیم؟ یا چه؟

چگونه می‌شود که این کارشناسی تشخیص کلاس، اینقدر بی‌نقص و دقیق است؟

.

راستی شنیده‌اید می‌گویند: آن‌قدر مار خوردم که افعی شده‌ام!

مردم ما چه ماری خوردند؟!

۱۸ دیدگاه ۱۸ دی ۹۱ ، ۰۷:۲۳
حاتم ابتسام