کوتاه کوتاه
ایستگاه اول؛
پنجسال آزگار طول میکشد تا جوانه درخت بامبوی وحشی (خیزران)، سر از خاک بیرون آورد؛ ولی فقط یکماه وقت میبرد که به ارتفاع صد متر برسد! یکشبه رهصدساله میرود! شبی که پنج سال زمان برده...
ایستگاه دوم؛
مترو به ایستگاه که میرسد همه چیز روشن میشود؛ این ایستادن کوتاه است. در کمتر از یکدقیقه، ایستادن در روشنایی تمام میشود! برای رسیدن به ایستگاه بعدی باید از دل تاریکی بگذرد؛ تاریکی محض! تاریکی که خیلی طولانیتر از روشنایی است...
مقصد؛
موفقیت و رسیدن به هدف صبر میخواهد و مداومت... شاید پنجسال تاریکی باشد و چیزی نبینیم؛ اما زمانی میرسد که همهچیز روشن میشود و سرعت میگیرد. بعضیها فقط روشنایی و رسیدنها را میبینند؛ میگویند: «یکشبه ره صد ساله رفته»! نمیدانند که یک فرد از دل چه تاریکیهایی برای رسیدن به این روشنایی گذر کرده و حالا اینقدر سرعت دارد.