وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

من، مسیر و مقصد

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۱۲ ب.ظ

یادداشت داستانی


تازه گام در مسیر گذاشته بودم. از آنچه که در قبل دیده و یاد گرفته بودم اطمینان داشتم که گام اولم درست است. سفرم دور و دراز بود و مسیرم نامشخص. ترس از مسیری که بلدش نبودم و شادی از مقصدی که می‌دانستم کجاست. مقصدی مشخص، مسیری نامشخص. همه مقصدم را روشن می‌دانستند.

نزد راه‌بلد پیری رفتم و مسیر پرسیدم؛ از آدرس مقصد و توشه‌ی مورد نیاز. 

آدرس نداد! گفت: بنشین و درس بگیر. نشستم و سه درس گرفتم.

درس را که داد، پرسیدم: آدرس چه می‌شود؟ گفت: آدرس را همه می‌دانند. پیدایش می‌کنی.

ترس در وجودم دوید. نمی­دانستم چه در انتظارم است. به هر کسی که می‌رسیدم می‌گفت: مسیرت مثل روز روشن است. اصلا همین روشنایی بیش از حد مرا می‌ترساند. دل­مشغولی ام فراز و نشیب­ها بود. خط عوض کردن‌ها؛ تعویض خط برای رسیدن سریع‌تر و امن­تر. نمی‌خواستم مثل خیلی از راه‌بلدها، در مسیر گیر بیفتم.

کمی که پیش رفتم. دیدم راه بلد پیر درست می‌گفت: همه آدرس را می‌دانستند. اما گام در هر مسیری می‌گذاشتم خطا می‌شد. مسیر، گیر بود. درس اول راه‌بلد را خوب فهمیده بودم: باید یادمان باشد از کجا می‌آییم. خوبی دانستن مبدا این است که هنگام گم کردن مقصد، بر می‌گردیم و دوباره شروع می‌کنیم. پل پشت سر را نباید خراب کرد. 

چند بار به گام اول برگشتم. ناراحت از آدرس‌های غلط  و خوشحال از گم نشدن در مسیر.

دیگر داشتن آدرس هم برایم قوت قلب نبود و دنبالش هم نبودم. از پرسیدن می‌ترسیدم؛ بس که خطا شنیدم. اما درس دوم راه‌بلد پیر یادم افتادم: یادت باشد زمانه ما، زمانه‌ی نپرسیدن، نشنیدن و ندیدن نیست. اصلا نمی‌شود با ممانعت از دیدن و خواندن، تربیت شد. اگر درس‌هایمان را بلد باشیم، می‌شنویم و می‌بینیم، اما آدرسِ درست را پیدا می‌کنیم.

یک قدم هم پیش نرفته بودم؛ اما تجربه داشتم. آدرس‌های خطا برایم درس شده بود.

دیگر مذمت و تعریفی در من اثر نداشت. درس سوم راه بلد در جانم نفوذ کرده بود: وقتی آدرس درست را یافتی، توکل کن و گوش به اغیار نده. از آنان که در مقصد هستند مدد بگیر. راه را بگیر و در همان مسیر برو. خودِ مقصد تو را می‌یابد.

.

رفتم و مقصد شدم...

.

.

«یا الله، اهدنا الصراط المستقیم»

۹۱/۱۰/۱۸
حاتم ابتسام

یادداشت داستانی

دیدگاه ها (۱۰)

۱۸ دی ۹۱ ، ۲۲:۲۰ مرتضی نظری
سلام
از این متنت واقعا خوشم اومد.گرچه نتونستم الان دقاتی بخونم.اما حتما بعدا دوباره میخونمش.چون الان باید برم...
ولی خیلی زیبا گفتی.یعنی وای که چه زیبا گفتی...

اصلا فراموش کردیم که از کجا اومدیم و باید به کجا بریم... اخه از بس کوچه پس کوچه داره این راه... ولی شاید یکی از این کوچه ها میانبری باشد... ولی شاید هم نباشد... راه اصلی کمی دور دست هست ولی خیلی امنتر میباشد... پس بهتر است که از راه اصلی برویم...
یاحق مرا دریاب
پاسخ:

سلام

ممنونم از وقتی که گذاشتی

همچین بی دقت هم نخوندی!

آن راه که مقصدش تویی، صراط «مستقیمی» است که «پیچ و خمش» ، حیرت به قلبم فرو افکند.

طریقی چنان «راست» ، که هفت خوان پیمودنش ، قامتم را «خم» کرد ...

 

راستی ... قد راه بلد ما نیز ، «خم» بود !

 

پاسخ:

انشالله که منظورت از "راه بلد قد خمیده"

اونی نباشه که من فکرشو می کنم...

حاتم ابتسام ...

راستش را بگو

تو با «تبسمی» که بر لب «حاتم» طاعی بود ، چه نسبتی داری ؟

پاسخ:

راستش؟

یقین دارم که حاتم بعد از بخشش تبسم نمی کرد

چون معنایش منت است.

به خاطر تبسم دیگران هم نمی بخشید

این مزد طلبی است...

مزدی حقیر

حاتم به دنبال نام بود

و هنوز نامش را می بریم... 

۱۹ دی ۹۱ ، ۰۷:۵۲ سیاوش آقاجانی
سلام بر آقا حاتم گل. از این که به وبلاگم آمدی و می آیید و افتخار می دهید واقعاً‌ سپاسگزارم،‌ همیشه با نظرات کارشناسی تان یاریم دهید لطفاً.
پاسخ:
سلام
زنده باشید
افتخار دادید
همراهیم...
۱۹ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۱ مینیمال نویس
سلام...
بیان درد چقدر تلخ است ...
اما بی شک آغاز حرکت خیلی هاست...

منور فرمودید ...
باز هم ..
پاسخ:
سلام
همه چیز از یک دغدغه شروع شد. از یک درد...
فکر نمی کنم حاتم به دنبال نام هم بوده باشه چون ازاخلاصش کم میشه وهمونطورکه خودتون گفتیدبرای انسانهای بزرگ مزدحقیری هست.چنین افرادی مزدشون رو درمقصد ازمحبوبشان خواهندگرفت.

پاسخ:
نمى دانم محبوب حاتم که بوده!
اما مى دانم،
حاتم قبل از ظهور اسلام، حاتم بود.
سلام
جانا سخن از زبان ما می گویی
من بلد نیستم حرف زبونم رو بنویسم و شما این قدرت رو داری
خدا پربرکتش کنه
حاتم جان
پاسخ:
سلام سیدم
شرمندم میکنى
ماشالله خودت استادى
خدا به خاندان سادات برکت بده...
۱۹ دی ۹۱ ، ۱۳:۱۵ ایلیا باقری

همه گفتنی ها را حضوری گفتم دیگه

زیاده عرضی نیست

پاسخ:
بله
بحث درباره ادبیات تعلیمى...
ممنونم
سلام دلاور. جزاکم الله خیرا

بسیار زیباا بود. اساسا انبیا برای همین هدف مبعوث شدند که راه را نشان بدهند

یاد این شعر مولانا افتادم:

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم


زکجــــا آمده ام، آمدنم بهـــر چــه بود؟
به کجــا می روم؟ آخر ننمائی وطنم


مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم


جان که از عالم علویست، یقین می دانم
رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم


مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم


خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم


کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم؟


کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم؟


تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی
یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم


می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد
از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم


من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم


تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم


شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی
والله این قالب مردار، به هم درشکنم


عزیز و سربلند باشی

یا علی


پاسخ:

سلام

آقا زحمت کشیدی!

خیلی به جا بود.

خیلی افتخاره که یاد مولوی افتادی...

درس اول: هر جا گم شدی برگرد سر خونه ی اول!
درس دوم: راه بلد علائم راه و شاخصها را نشان میدهد. راه را هر کسی خودش میسازد و میرود. مگر اینکه کور باشد که دستش را بگیرند و ببرند.که البته آدم تا نخواهد کور نمیشود، چون همه را بینا آفریده اند..
وگرنه راه نه فقط یافتنی که ساختنی هم هست. شاخص و دستور العمل دارد، اما جای خلاقیت هم دارد. امر بین الامرین است دیگر. برای هرکسی راهی به سوی خالق هست به عدد آدمها...شاخصها را بگیر هر راهی خواستی برو!
درس سوم: چشم از مبدا برندار، که همان مقصد است.

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی