من، مسیر و مقصد
یادداشت داستانی
تازه گام در مسیر گذاشته بودم. از آنچه که در قبل دیده و یاد گرفته بودم اطمینان داشتم که گام اولم درست است. سفرم دور و دراز بود و مسیرم نامشخص. ترس از مسیری که بلدش نبودم و شادی از مقصدی که میدانستم کجاست. مقصدی مشخص، مسیری نامشخص. همه مقصدم را روشن میدانستند.
نزد راهبلد پیری رفتم و مسیر پرسیدم؛ از آدرس مقصد و توشهی مورد نیاز.
آدرس نداد! گفت: بنشین و درس بگیر. نشستم و سه درس گرفتم.
درس را که داد، پرسیدم: آدرس چه میشود؟ گفت: آدرس را همه میدانند. پیدایش میکنی.
ترس در وجودم دوید. نمیدانستم چه در انتظارم است. به هر کسی که میرسیدم میگفت: مسیرت مثل روز روشن است. اصلا همین روشنایی بیش از حد مرا میترساند. دلمشغولی ام فراز و نشیبها بود. خط عوض کردنها؛ تعویض خط برای رسیدن سریعتر و امنتر. نمیخواستم مثل خیلی از راهبلدها، در مسیر گیر بیفتم.
کمی که پیش رفتم. دیدم راه بلد پیر درست میگفت: همه آدرس را میدانستند. اما گام در هر مسیری میگذاشتم خطا میشد. مسیر، گیر بود. درس اول راهبلد را خوب فهمیده بودم: باید یادمان باشد از کجا میآییم. خوبی دانستن مبدا این است که هنگام گم کردن مقصد، بر میگردیم و دوباره شروع میکنیم. پل پشت سر را نباید خراب کرد.
چند بار به گام اول برگشتم. ناراحت از آدرسهای غلط و خوشحال از گم نشدن در مسیر.
دیگر داشتن آدرس هم برایم قوت قلب نبود و دنبالش هم نبودم. از پرسیدن میترسیدم؛ بس که خطا شنیدم. اما درس دوم راهبلد پیر یادم افتادم: یادت باشد زمانه ما، زمانهی نپرسیدن، نشنیدن و ندیدن نیست. اصلا نمیشود با ممانعت از دیدن و خواندن، تربیت شد. اگر درسهایمان را بلد باشیم، میشنویم و میبینیم، اما آدرسِ درست را پیدا میکنیم.
یک قدم هم پیش نرفته بودم؛ اما تجربه داشتم. آدرسهای خطا برایم درس شده بود.
دیگر مذمت و تعریفی در من اثر نداشت. درس سوم راه بلد در جانم نفوذ کرده بود: وقتی آدرس درست را یافتی، توکل کن و گوش به اغیار نده. از آنان که در مقصد هستند مدد بگیر. راه را بگیر و در همان مسیر برو. خودِ مقصد تو را مییابد.
.
رفتم و مقصد شدم...
.
.
«یا الله، اهدنا الصراط المستقیم»
از این متنت واقعا خوشم اومد.گرچه نتونستم الان دقاتی بخونم.اما حتما بعدا دوباره میخونمش.چون الان باید برم...
ولی خیلی زیبا گفتی.یعنی وای که چه زیبا گفتی...
اصلا فراموش کردیم که از کجا اومدیم و باید به کجا بریم... اخه از بس کوچه پس کوچه داره این راه... ولی شاید یکی از این کوچه ها میانبری باشد... ولی شاید هم نباشد... راه اصلی کمی دور دست هست ولی خیلی امنتر میباشد... پس بهتر است که از راه اصلی برویم...
یاحق مرا دریاب