آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند! (به بهانه شب یلدا)
چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۱۸ ب.ظ
یادداشت داستانی
کی باورش میشه:
این پیرمرد عصبانی و بر افروخته جوونیاش
هندونه بوده؟؟!!
خداییش سر هر کسی رو اینجوری بتراشن، حق داره از عصیانیت لبو شه. اونم فقط به خاطر چند دقیقه تاریکی بیشتر. (رک: شب یلدا)
.
.
پینوشت: میگن یه روز یه سنگتراش افتاده بود به جون یک تخته سنگ بزرگ و داشت با قلم و چکش میتراشیدش. یه پسربچه از کنارش رد شد و با تعجب نگاهی به تقلای سنگتراش انداخت و رفت.
چند روز بعد کار سنگتراشی تموم شد؛ یک اسب جنگی سنگی حاصل کار سنگ تراش بود. همون پسربچه از اونجا رد شد که مجسمه رو دید. یه لحظه خشکش زد ایستاد و با تعجب رو کرد به سنگ تراش پرسید اِ اِ اِ اِ. از کجا میدونستی این اسبه تو سنگه؟!
.
.
پینوشتِ پینوشت: درون ما چیا هست که اگه صیقل بخوره میزنه بیرون؟
۹۱/۰۹/۲۹
انتقادم بلد نیستم
من مثلا شاعرم
از نظر من و هنرم قشنگ بود
تصویر سازید خوبه
ولی داستان نویسیت بهتره