نقد عکس
.
فصل پاییز، دشتی ناهموار و وسیع در دامنه رشته کوهی کم ارتفاع در مجاورت دریاچه. سه گوسفند حلقه به گوش! کنار مرزهای زمینِ محصور رو به دوربین: این دیگه کیه؟! این چیه تو دستش؟! چوبدستی که نیست!
.
.
گوسفند حیوان پیچیدهی سادهایست! مغز و دل جالبی دارد. نمیدانم به غیر از فرایند نشخوار در دل این حیوان چه میگذرد. خیلی نافرمان و خودسر است ولی اندک شیطنتی در نگاهش نیست (برخلاف بز). گوسفند ذاتش درست است، فقط کمی بدقلق است. کافیست کمی با گوسفندان حشر و نشر داشته باشید تا فن مدیریت کلان جامعه را بیاموزید. (رک: چوپان بودن جمعی از پیامبران الهی) آنقدر که ممانعت از جاده خاکی رفتن گوسفندان سخت است؛ ممانعت از رفتن به زمین غریبهها.
جالب است؛ اگر منطقهی نگهداری و چرای گوسفندان، دشتی چندهزار هکتاری و محصور هم باشد، باز گوسفند، تمام فضای مفید و قابل چرا را میگذارد و دقیقا میرود کنار حصار زمین وقت میگذراند. (مثل همین زبان بستههای داخل عکس)
نمیدانم این از سر جامعهگریزی این حیوان است یا از روی حس ترقی و درنوردیدن مرزها. شاید هم به خاطر این باشد که یکی از علایق گوسفندها دیوارسایی است که برای فرار از خارش ککها و کنهها صورت میگیرد!! (بگذریم از اینکه معلوم نیست این زبانبستههای داخل عکس، خارششان را با چه دیواری رفع میکنند)
یکی از سختترین قسمتهای کار چوپانی همین جمعکردن گوسفندها از لب مرزهاست! چه هنگامِ چرا در دشت و چه هنگام نشخوار در طویله.
و آنجاست که چوپان با سوت و داد و پرتکردن چوبدستی پرکاربردش حیوان را به درون جامعه هدایت میکند.
ولی گوسفند است دیگر؛ با خارش تنش چه کند.
شاید اگر چوپانها بتوانند خارش تن گوسفندان (کنه و کک) را رفع کنند دیگر نیازی نباشد آنان را از لب مرزها جمع کنند.
البته اگر فقط دلیل خارش باشد نه حس پیشرفت و ترقی...