یادداشت
نثری خاص داشته؛ شلاقی، انتقادی، موجز، گزنده، برنده، جسور و تیزبینانه؛ با جملات کوتاه و شتابزده اما عمیق و دقیق. اینها حرفهایی است که درباره نثر و قلم جلال میزنند.
این تعاریف از جلال، در نعت بسیاری از اهالی ادب، از نوقلم تا شکستهقلم مصداق دارد. اما اگر از کلیاتش بگذریم، جزییاتش در کمتر نویسندهای دیده میشود که و اگر هم بشود در اندازه جلال نیست.
اگر مثل عطار در تذکرهاولیا بخواهیم در وصف هر بزرگی از واژههای کلی و پر مغز بهره ببریم، درباره بزرگان ادب معاصر چیزی دستمان را نمیگیرد؛ جز کلیات. اما اگر بخواهیم به عادت گزارشات علمی، دقیق و بیپرده درباره شخصی سخن بگوییم، نیازمند ادبیات دقیق و کاربردیتری هستیم. ادبیاتی مثل ادبیات خود جلال...
راه بسیاری است تا کسی در ادبیات آن هم از نوع داستانی، به سبک نگارش خاصی برسد؛ که اگر برسد حتما تاثیرگذار میشود؛ بیشتر بر آنان که در ابتدای مسیرند.
در ابتدای آموزش هر فن و هنری تقلید، کاری گریزناپذیر است. باید جای پای بزرگان بگذاریم تا بزرگ شویم. بسیاری که قدم در راه ادبیات داستانی و انتقادی میگذارند، خواسته یا ناخواسته، به رغبت یا کراهت، پا در مسیر جلال میگذارند.
جلال سبک داشت و ادبیات خاص. سبکی که از دل مسیرهای خودپیموده، برآمده بود. فردی از خانوادهی مذهبی در مسیر حزب توده که بر اساس لامذهبی شکل گرفته بود، افتاد؛ اما فهمید و مسیر عوض کرد.
معروف است که میگویند: نویسندگی راه میانبر ندارد! هر چند که میتوان در سرعت دست برد اما در طول مسیر هرگز. برای نویسندهشدن باید مسیر طی شود. هر چند این به معنای طیِّ هر آنچه بزرگان طی کردهاند نیست. بعضی خطاها رفتهاند که درست را یافتهاند. بدیهی است مقصود درستهای ایشان است.
شنیدهایم که جلال و سیمین صاحب اولاد نشدند. اگر جزئیاتش را میخواهید «سنگی بر گوری» را بخوانید. همانجا اشاره میکند: شاید آنگونه فرزند نداشته باشم، اما امید است راهم ادامه پیدا کند. او به فرزندی اشاره میکند که میشود اسمش را گذاشت «فرزند ادبیاتی».
جلال را به خاطر خدماتش «پدرخوانده ادبیات معاصر» میدانند. هر کس که پا در مسیر ادبیات متعهد آن هم از نوع انتقادی و داستانی بگذارد بر سَبیل جلال است. به عبارتی فرزندخوانده جلال. حتی اگر خودش هم نداند!
جلال بر گردن بسیاری از معاصرین حق پدری دارد؛ ادبیاتی، روشنفکر، منتقد، مترجم، داستاننویس، غربپژوه و...
همه اینها از نسل نویسندگانی هستند که شروعش جلال بود؛ راحت بگویم: ما همه از نسل جلالیم.