یادداشت داستانی
سال اولی که عیدی نگرفتم خیلی ناراحت شدم از اینکه چرا نباید به یک پسر 13 ساله عیدی داد. اگر نداشتند میگفتم: ندارند! اما ماشاالله تمام مردان فامیل ما مَردند از بس که پولدارند! ولی آن سال مُردند از بس که مردانگی نکردند و از یک پسر 13 ساله، عیدی دریغ کردند.
خوشبختانه ناراحتیام به همان ایام عید و کمی بعد آن محدود شد. همان زمان که دیگران عیدیهایشان تصاعدی بالا میرفت و دم به دقیقه میپرسیدند: امسال چقدر عیدی گرفتی؟ و من پاسخی نداشتم. انگار آن سال همه دوستان و پسران فامیل با هم دست به یکی کرده بودند تا آمار عیدیهای نگرفته من را در آورند. درست همانگونه که تمام مردان فامیل دست به یکی کرده بودند که عیدی ندهند. حتی زنان فامیل!
در ادامهی آن سال خودم را با حرفهایی همچون: لابد دیدن مرد شدم که عیدی ندادن؛ یا اصلاً پسرای دیگه فامیل که پول میگیرن بچه ننن و... راضی میکردم و در نهایت به خودم تلنگری میزدم که مرد، وقت عیدیگرفتن گذشت؛ وقت عیدیدادن رسید...
گذشت...
خیلی مزه داد؛ خیلی خیلی. بعد از چند سال وقفه، امسال یک عیدی تپل و حسابی گرفتم. آن هم درست در سالی که خودم دست به جیب شدم و عیدی میدهم! که این عیدیدادن هم خیلی خیلی خیلی مزه میدهد. باور کنید...
در کمال ناباوری عموجان دستی به جیب زد و با همان دستِ جیبزده دستی داد و گفت:
- سال نوت مبارک!
و وقتی تعجب مرا که از شاخ درآمده بود دید، با لبخندی پیروزمندانه، گفت:
- ناقابله؛ عیدی امسالته!
و من که نفسم بند آمده بود و اصلا یادم رفته بود که چگونه باید عیدی گرفت، گفتم:
- عمو این چه کاریه!؟ بیخیال؛ دیگه واسه خودمون مردی شدیم. بی ادبی نباشه ما باید دیگه عیدی بدیم...
که با بستن چشم به همراه لبخند، به من فهماند که باشه دیگه پرت و پلا نگو. دستتو بکن تو جیبت تا سنگینی این همه پول نشکندش... (100 هزار تومن بود خوب!)
اینها را نگفتم که در نهایت بگویم: یه همچین عمویی داریم ما! نه؛ غرض عرض مسئلهی دیگری است.
عیدیدادن رسم قشنگی است که نمیدانم از کجای تاریخ باب شد-ولی مطمئنم عیدی گرفتن از همان زمان باب شد- اما لطف شیرینی است که از سمت صاحب کرامتی که به لطف کریم ازلی ابدی، به کرامت رسیده و به بهانهای به آنکه دوستش دارد تقدیم میشود. لطفی که بعد از مدتی در گیرندهاش توقع ایجاد میکند و دریغش ناراحتی. امیدوارم حال که به عیدی دادن رسیدم تا جان در تن هست، برسد که برسانم. مگر نه چه 13 سالهها که از من خواهند رنجید!
این ماجرای لطف و دریغ هم جزو روابط عجیب عالم و آدم است. در کلامی از حضرت امیر نقل شده: «آن قدر به کسی لطف نکن که اگر روزی نکردی فکر کند به او ظلم کردهای!» و چقدر الطاف الهی که به بهانههای مختلف دریغ شدند و خیال کردیم که به ما ظلمی رفته و چقدر مزه میدهد لطفی را که از تو دریغ شده دوباره به تو برگردانند و تو به دیگران... که این همه لطف و دریغ مربوط به خود ماست.
خدایا، چقدر عیدیها که خواستی بدهی و نگرفتیم...