وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

نمودارِ پس‌رفت

شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ

داستان کوتاه کوتاه


حضور و غیاب کلاس که تمام شد، کیفش را با جدیّت از روی زمین برداشت و گذاشت روی میز. از بالای عینکش نگاهی به داخل کیف کرد و پوشه‌هایش را جابه‌جا کرد. ولی معلوم بود آن چیزی را که می‌خواهد پیدا نمی‌کند. تمام پوشه‌ها را درآورد و روی میز گذاشت و بینشان را گشت. متوجه تعجب و پچ‌پچ بچه‌ها که شد توضیح داد:

- یه چیزی می‌خواستم امروز بهتون نشون بدم؛ ولی نمی‌دونم چرا نیست!

سوالات بچه‌ها که منتظر چنین حرفی بودند شروع شد:

- آقا اجازه، چی بود مگه؟

- آقا تو راه نیفتاده؟

- سرکاریه آقا!؟

- ...

روی میز کوبید و بچه‌ها را ساکت کرد:

- سر و صدا نکنید! می‌خواستم یه سری نمودار بهتون نشون بدم...

گوش بچه‌ها تیز شد.

- نمودار درباره نمرات کلاس و رشد کلاسی‌تون

کنجکاویِ بچه‌ها ارضا نشد. انگار منتظر چیزهای خاص و عجیبی بودند که نمودار جزوشان نبود! یکی از بچه‌ها از ته کلاس گفت:

- همین!!؟؟

- آره! یعنی چی همین!؟ می‌خواستی چی باشه!؟

به اینکه چه باشد فکر نکرده بود، جوابی هم نداد. معلم ادامه داد:

- فکر می‌کردم تو ترم دومی که با هم هستیم و صمیمیتی که داریم باعث شده توجه به درس بیشتر بشه و نمراتتون بهتر باشه؛ ولی مقایسه نمودارا با ترم و سال قبل چیز دیگه‌ای می‌گه. مشاورتون نمودارو بهم داد...

که یکی از بچه‌ها حرفش را قطع کرد:

- آقا اجازه، آقای ارشادی شوت می‌زنه!

همه خندیدند...

- آره آقا چرت و پرت زیاد می‌گه...

- آقا بی‌کاره می‌شینه تو دفترش نقاشی می‌کشه...

- ...

- ساکت! یعنی چی!؟ خجالت بکشید. به جای درس خوندن‌تونه!؟ با 20 درصد پس‌رفت، ضعیف‌ترین عملکرد رو توی کلاسا داشتید. اینو از چشم من می‌بینن. به آقای ارشادی گفتم به کسی نگه، مگرنه آبروی من و شما پیش بقیه معلما و کلاسا می‌رفت. حرف خونه رو که نمی‌شه بیرون زد. اینجوری هم نمی‌شه، باید با یه شیوه دیگه کلاسو اداره کنم...

دیگر کسی چیزی نمی‌گفت. کسی فکرش را نمی‌کرد بعد از دو ترم خوش‌رفتاری چنین حرفی بزند. صدای تق‌تقِ درب کلاس، سکوت را شکست. خود معلم درب را باز کرد. ناظم بود:

- سلام؛ ببخشید مزاحم کارِتون شدم. فکر کنم این نمودارا برای کلاس شماست. توی آبدارخونه جا مونده بود...


 

داستانی دیگر:

غیبت

دیدگاه ها (۱۶)

۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۳۱ ادامه مطلب....
سلام
اینکه نوشته هات داره به سمتی میره که از سطحی نگری فاصله میگیره و برای فهمیدنش نیاز به فکر و تعمق هست خیلی خوبه
پاسخ:
سلام
ای کاش بدون اینکه به زبون بیارم دریافت بشه...

باز هم ممنون.
۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۴ شهید گمنام
سلام
داستان قشنگی بود اما منکه نفهمیدم منظورش چی بود

پانوشت: بروزم با نامه ای به رئیس جمهور ...
منتظر قدوم نگاهت هستم.
یاعلی
پاسخ:
سلام
اگر هم قشنگ باشه به خاطر مفهومشه آخه
:)

 سلام

خ قشنگ بود ..

دلم هوای مدرسه و شلوغ پلوغی بچه ها را کرد ..

اما ما آدما تا زور بالا سرمون نباشه  ب جایی نمیرسیم

پاسخ:
سلام
.
زور!؟

سلام

پس رفت بچه ها قطعا به مدیریت معلم سر کلاس مربوط میشه باید معلم عوض شه وفکرهای مدیریتی راهگشاتری به کار برد

پاسخ:
سلام
بیچاره بچه ها که به خاطر مدیریت معلم ها اینقدر پسرفت تحصیلی دارن!
.
معلم خوبم آرزوست...
سلام
قصه با معنایی بود.
نمودار کارش نمود دادنه. آدم رسوا کن ه .چکارش کنن؟ همینه دیگه.
.
طفلک معلم.... طفلک آقای ارشادی....
.
در پاسخ هاجر:همینجوری فکر میکنیم که آخرشم به جایی نمیرسیم. خداوند بزرگ اگه مثل ما فکر میکرد بهمون آزادی و اراده و عقل نمیداد.
پاسخ:
سلام
فقط وقتی که مارهای نمودار رو به رشدن دوستشون داریم
.
آمارگیرها همیشه متهمند!
معلمان بیشتر!!
.
خدا برای گمراهان از زور استفاده می کنه...
به نظرت من که چیزی از محتوای داستانت نفهمیدم کدوم شخصیت داستان بهم نزدیکتره؟ اقای ارشادی؟ اقای مدیر؟ شاگردای کلاس؟
پاسخ:
آبدارچی!
:)

سلام

جالب بود هر دوی آنها

یا علی مددی

پاسخ:
سلام
هر دوی کدوم ها!؟
تا منظور از زور چی باشه!؟
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۵۷ ادامه مطلب
سلام
اینکه برای فهموندن منظورت از نوشته هات مجبور به بیان اون بشی یعنی اینکه یه جای کار می لنگه....
متن خودش باید بتونه منظورش رو توضیح بده و از خودش دفاع کنه نه نویسنده اون
به هر حال نمیشه که نویسنده رو به متن الصاق کرد تا هرجا که لازم شد متنش رو توضیح بده
پاسخ:
سلام
بله متاسفانه
.
فهم منظور داستان به عهده مخاطب و اون نوشتن درست ماجرا های و کنش های داستانه که به عهده نویسندس
متاسفانه در این اوضاع نویسنده باید جور مخاطب را هم بکشد..
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۱۸ ادامه مطلب
بله فهم منظور داستان بر عهده مخاطب هست ولی این هنر نویسنده هست که کدهای صحیح و روشنی  برای درک این مفهوم به مخاطب بده وقتی این کد ها صحیح و روشن نیستند مثل این اوضاعی که اشاره کردی اونوقت نویسنده باید جور مخاطب را هم بکشه و خودش رو به متن الصاق کنه تا بتونه هر جایی منظورش رو برای مخاطب توضیح بده
پاسخ:
آره...
اگر بیشتر از این، کدها روشن بشه دیگه داستان نیست مقاله ادبیه!
۲۸ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۲ ادامه مطلب
آن یکی بر گفت اشتر را که هی
از کجا می آیی از فرخنده پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو
پاسخ:
زانو!
سلام
ممنون میشم یک توضیح کوچولو بدید که خدا کجا برای گمراهان از زور استفاده میکنه؟ مثلا اونجا که هزاران پیامبر از بهترین آفریده هاش رو مامور میکنه تا اون گمراها رو هدایت کنند؟ یا دوازده امامی که یکی پس از دیگری شهیدشون کردند؟ مثلا اون وقتی که بهترین بنده اش رو میفرسته برای هدایت سرکش ترینشون با این دستورالعمل: "قولا له قولاً لیناً "؟ یا مثلا وقتی رحمة للعالمین بیشتر از همه پیامبرانش از دست مردم رنج میکشد و نفرین نمیکند؟ گمراهان هر بلایی در دنیا و آخرت سرشون میاد نتیجه طبیعی و منطقی و قانونی کارای خودشونه. قرار نبوده کسی به زور هدایت بشه. اگه بود پیامبری نیاز نبود. عقل و اراده و اختیاری نیاز نبود! ما چون میخوایم خودمون رو از زیر بار مسئولیت راحت کنیم این رو میگیم که تا زور بالا سرمون نباشه آدم نمیشیم. واقعیت اینه که هیچ زوری بالا سرمون نیست! فقط قوانین خلقته که خود خدا هم حتی اونا رو زیر پا نمیگذاره. ما خودمون انتخاب کردیم که آدم نشیم! و لجبازانه هم سر حرفمون هستیم!
پاسخ:
سلام تمام الطاف الهی که شمردید روی دیگری هم دارن
خداوند به لطف فرصت هایی رو به ما عطا می کنه که که اگر بهره درست رو از این فرصت ها نبریم اونها رو دریغ می کنه! بعضی مواقع به زور...
برای مثال تنها امامی که صاحب قوه قهریه نیز هست و توانایی استفاده از اون رو داره حضرت حجت (عج) هستن. قدرتی که در ختایر ایشون هست و البته بعضی وقتها بد معنا میشه!
خیلی از پیامبران در نهایت قومشون رو نفرین کردن و و خدا هم...
صد البته این به معنا نیست ک خدا برای هدایت انسان ها از زور استفاده می کنه.
فرصتی که استفاده نشه از دست میره. زمان برای ما نمی ایسته. اینا همه واقعیت زندگیه و قانون آفرینشه. حقیقته.
قطع عضو فاسد برگشت ناپذیر هم در پزشکی هم در مسائل اجتماعی یک اصل منطقی و عاقلانه است. برای قطعش هم اعمال قدرت و قوه قهریه لازمه. درد هم داره. ولی به حقه. برای همین میگم زور نیست.

این یه جاده است که هم علائم راهنمایی داره هم دیوار کنار جاده. ما اگه قصدمون آدمیت باشه به علائم نگاه میکنیم نه به دیوارا!
.

.
میدونم منظور شما هم همین بود. همینجوری بی دلیل خواستم به زبان خودم بگم.

عجب ماجرایی!!
اینم آخر و عاقبت روی خوش نشون دادن!!که به جایی میرسه که دیگه کلا میزنه به هم!!!
خدا نکنه خدابهمون بگه شما دیگه آدم بشو نیستین!!!باید یه جور دیگه باهاتون رفتار کرد!!!
تازه آخرش جالب بود تو آبدارخونه باشه که دیگه یعنی آبرو نمونده برا کلاس!!!!!!!!!!!
پاسخ:
از دیدگاهتان خوشم آمد...
امان از این قهر و دعوای معلم که نفس رو تو سینه ی ما حبس میکنه! :)
 مدرسه پسرونه رو قشنگ نوشتین :)))
چقدر خدا بزرگه که با این همه نمودار رو به کاهش که هیچ...به صفر رسیده بازم همون بخشنده و توبه پذیره! خودش هم آقای ارشادی هست هم معلم...نمودارمونو به کسی نشون نمیده!جایی هم آویزونش نمیکنه!
حرف خونه رو که نمیشه بیرون زد ....
پاسخ:
ممنونم
آفرین...
حقیقتا از نظر عمق مطلب مثل دریای گل آلودی میمونه که نیم متر بیشتر عمق نداره هر چی بیشتر بخوای به عمقش بری آب در هاونگ میکوبی و اگه هم بگی رفتی معلومه تا حالا فقط تو حوض خونتون شنا کردی

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی