متخصص تجربه (3)
یادداشت داستانی
بچههای مؤسسه با در نظر گرفتن فرهنگ دینی و ملی چند لباس هیأتی مذهبی طراحی کرده بودند و قرار بر این بود تا در جایی به نمایش بگذارند. برای این نمایش سوای مکان و مخاطب، به کسانی نیاز بود که لباسها را بپوشند که مخاطب ببیند و بپسندد.
انتخاب آن افراد را به من سپردند. گفته بودند مثل تمام مدلها باید خوش برو رو باشند و خوشهیکل. اما با لحاظ این نکته که باید دنبال کسانی میگشتم که نه تنها لباس برازندهشان باشد بلکه ایشان برازنده لباس باشند و شأنشان در حد لباسی باشد که میپوشند. و الا میرفتم توی خیابان یک گله از این بچههای خوشتیپ که نمونهاش به جز ایران در هیچ جای عالم پیدا نمیشود را جمع میکردم و علی مدد...
هر چقدر بیشتر میگشتم کمتر پیدا میکردم. این وسط هر کس که فکر میکرد خیلی خوشتیپ است چترم میشد که بیا و ما را مدل کن! ولی چه فایده آنان کسانی نبودند که میخواستیم نمادِ لباس هیأتی باشند. شخص مناسبی هم که مییافتم تا در جریان قرار میگرفت زیر بار نمیرفت. میگفت که ما لیاقت پوشیدن این لباسها را نداریم! میدانستم که اولویت برای مدل پیدا کردن بچههای هیأتی بود نه هر بچهای ولی بچه هیأتی دارای همه شرایط پیدا نمیشد. خلاصه نشد که نشد!
گفتم بروم پیش دوست متخصص تجربهام، شاید او بتواند کمکی کند و راهحلی جلوی پایم بگذارد. ماجرا را که شنید حسابی خندید. اولش نفهمیدم. گفت:
- پاسخ ساده است! تو دنبال کسانی هستی که هیأتیبودن و ظاهرالصلاح بودنشان را به رخ بکشند و آنهایی که دنبالشانی دنبال اینند که ریاکار نشوند و متظاهر نباشند. کار تو جنگ بین تظاهر و ستر است. تو میخواهی متظاهرانه تیپ هیأتی را نشان دهی ولی بچه هیأتی تلاشش این است که از ظاهر بگذرد. این تضاد تو را به جایی نخواهد رساند.
دیدم بیراه نمیگوید. وظیفه من نشان دادن است و وظیفه ایشان پنهان کردن! جنگی بین ظاهر و باطن...
عطای لباس هیأت را به لقایش بخشیدیم. شاید بشود روزی به جای لباس، بچه هیأتی طراحی کنیم!!!