زیباست؛ اگر ببینیم...
زیباست؛ اگر ببینیم...
بیائید در محرم زنجیر نزنیم! اما زنجیر از پای گرفتاری باز کنیم. سینه نزنیم! اما سینه دردمندی را از غم و آه پاک کنیم. اشکی نریزیم! اما اشک از چهرهی مظلومی پاک کنیم. آن وقت با افتخار بگوییم «یاحسین».
اول که به دستت میرسد و میخوانی زیباست؛ بدک نیست. کمی بالا و پایینش که میکنی چیزی جور در نمیآید. کمی که بیشتر فکر میکنی و بعد به «دلت» رجوع میکنی ایراد کار را میفهمی.
عجیب است به اینجا که میرسیم عقل درنگ میکند ولی «دل» درنگ نمیکند.
آخر کسی نیست در جواب بگوید تا بر مظلومیت مظلومی اشک بر چشمانت نیاید، نمیتوانی اشک از چشم مظلومی پاک کنی؛ بگوید که تا بر رنج کسی زنجیر نزنی، نمیتوانی زنجیر از پایی باز نکنی؛ و تا بر در کسی سینه نزنی...
نمیدانم پیش خودشان نشستهاند و چقدر فکر کردهاند و به این رسیدهاند که اینگونه حرفها را به زبان بیاورند. درد است این حرفها را بسیاری از بچههای مذهبی و هیئتیها هستند که انتشار میدهند. چرا چون «دلشان» پاک است و ناپاکی نمیبینند. به قولی زهر را دادهاند دست خودی، به خورد خودی بدهد.
نمیدانم حسابشان چیست و کتابشان چیست که میخواهند اینگونه بفهمند و اینگونه بفهمانند؛ ولی میدانم مکتب سیدالشهدا، مکتب شور و شعور است نه فقط شور و یا شعور که اگر هر کدام بود سرد میشد.
«ان لقتل الحسین حراره فی قلوب مومنین لا (لن) تبرد ابدا»
حال اینکه مومنین آنهایی هستند که محبت مولای متقیان را در «دل» دارند هم بماند.
اینها را نگفتم که بگوییم ماجرا «دلی» است و دیگر هیچ. هرچه هست، «دل» باید تربیت شود.
یا مینویسند: حسین بیش از آب، تشنه لبیک بود. ای کاش به جای زخمهای حسین افکار حسین را نشانمان میدادند.
حتی اگر فقط و فقط زخمها بیان هم شود، بیراه نیست. اینکه چه زخمی بر تن چه کسی نشسته است، کم مهم نیست. مگر نه که در طول تاریخ آدم زخم خورده کم نداریم. چرا فقط زخم حسین سوزناک است؟
اما
هر چقدر هم این جملات فریبا باشد، ادبی باشد، گیرا باشد، باز هم نمیتواند آن زیبایی را بپوشاند. که اگر میشد آن همه سختی و تلخی نمیگذاشت که حضرت زینب (س) آنقدر عاشقانه و مصمم بگوید:
«ما رایت الا جمیلا...»