وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرسش فلسفی کودکان» ثبت شده است

یادداشت


فلاسفه در پی یافتن پاسخی برای «پرسش‌های کودکانه»، فلسفه‌ورزی می‌کنند! پرسش‌هایی که دغدغه‌‌ی روزهای کودکی ماست، جولان‌گاه فکری فیلسوفان عالم است. چرا خدا؟ خدا چرا؟ خدا کی آمد؟ چرا قبلا نبود؟ اصلا کی یعنی چه؟ و...

دریافت کودکان از اتفاقات پیرامون‌شان بسیار قوی است؛ و به هر کنشی واکنشی دارند. کودک به هر پدیده‌ای مشتاق و به آن توجه می‌کند و درباره چیستی و چرایی‌اش کنجکاو است؛ اگر مادی باشد آن را لمس می‌کند، می‌بوید و می‌چشد و اگر مادی نباشد ساعت‌ها و روزها درگیر آن می‌شود. این کنجکاوی و پرسش‌گری کودکان به طرز اعجاب‌آوری خستگی‌ناپذیر است و لحظه‌ای به آن استراحت نمی‌دهند. انگیزه‌ای خاصی نیز پشت آن نیست، جز رفع نادانی.

کودک فهم و درک درستی نسبت به چیستی و چرایی اتفاقات پیرامونش ندارد؛ و بعد از مدتی به علت درک ناقص و دشواری فهم بعضی کنش‌ها توجه‌اش را از دست می‌دهد؛ و این انتهای دوران کودکی و آغاز بی‌خیالی‌های بزرگسالی است. شاید چون فایده‌ای در این کنجکاوی و دقت نمی‌بینند به این نتیجه می‌رسد که دانستن طعم، جنس و بوی اشیا دردی از او دوا نمی‌کند و نه تنها لقمه نانی به دستش نمی‌دهد، بلکه فقط فکر او را پر می‌کند! از طرفی کودک در بسیاری مواقع از این کنجکاوی‌ها نهی و حتی مواخذه و تنبیه می‌شود.

می‌توان همین‌جا دلیلی برای کنجکاوی نکردن و مردن حس کشف در بزرگسالان یافت! چون دانش و کشفیات به کار گرفته نمی‌شوند و از آن فایده‌ی ملموسی به دست نمی‌آید پس دیگر سراغ اکتشافات بعدی نمی‌روند. کسی هم نیست که از این دانش‌ها حمایت کند؛ و چون این دانش‌ها نیز به علت ضعف استعدادیابی و هدایت تحصیلی و شغلی در بستر بروز قرار نمی‌گیرند هیچ‌گاه به فعلیت نمی‌رسند؛ پس می‌شوند علم بی‌فایده! اما اگر بدانیم آنچه می‌آموزیم به کارمان می‌آید و قرار است روزی به لقمه نانی تبدیل بشود حتما با نگاه بهتر، مشتاقانه‌تر و حتی هدفمندتری آن‌را می‌آموزیم. اما مسئله اینجاست که دیگر میل و کنجکاوی به دانستن جنس دیگری دارد؛ این میل و انگیزه از سر نیازهای مادی است.

می‌توان با اندکی تأمل و تعمق بیشتر، تمام آموخته‌ها را کاربردی کرد. کاربردی که الزاما مادی و نانی نیست! اما این زحمت را به خود نمی‌دهیم. بلکه همیشه به ذهن خود استراحت می‌دهیم. استراحت ذهن هم بسیار ساده است؛ همان روش معروف پاک‌کردن صورت‌مسئله! که طی آن فرد اصلا سوالی نمی‌پرسد که در پی آن کنکاشی هم داشته باشد.

به عبارتی همان ویژگی ذاتی که در کودکی نمود بیشتری دارد کنار گذاشته می‌شود و تنها ما می‌مانیم و ذهنی دست نخورده و در حال استراحت. ذهنی که با گذر زمان و بیشتر شدن تجربیات قدرت فهم درک بالایی دارد ولی نای طرح سوال و کنجکاوی ندارد. حال اگر کودکان فهم بزرگترها و بزرگترها کنجکاوی کودکان را داشتند حتما مسیر علم و حقیقت‌یابی به سمت دیگری می‌رفت! اما صد افسوس که همه فیلسوفانه عمل نمی‌کنند و فیلسوفان نیز نان و لقمه‌ای عمل نمی‌کنند. کنجکاوی هم اگر هست برای یافتن راه کسب پول‌ بیشتر است!

درد این است که یا کودکی نداریم یا فهم، یا حال و احوال فکر کردن...

۰ دیدگاه ۲۴ آبان ۹۳ ، ۰۴:۵۲
حاتم ابتسام