وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهاسازی در دامان طبیعت» ثبت شده است

یادداشت


طبیعت به نوعی «مادرِ واسطه‌ای» همه‌ی خلایق است؛ و ما در دامان مادرانه‌ی طبیعت خلق می‌شویم و رشد می‌کنیم؛ و این وابستگی به طبیعت که خود، مخلوق خداست همیشه در ما خلایق وجود دارد. طبیعت سخاوت‌مندانه و مادرانه با آغوش باز و دامانی پرمهر و بی‌منت ما را در خود جای داده و پذیراست. هر چه می‌خواهیم از او برداشت می‌کنیم و به حیات ادامه می‌دهیم.

ما انسان‌های مدرن مدتی است که از دسترسی مستقیم به طبیعت محرومیم و بهره‌وری ما از طبیعت محدود به یک سفر یک‌روزه‌ی تفریحی جهت هواخوری و نشستن در طبیعت محدود شده، که البته همان نیز به خاطر بی‌توجهی و بی‌مسئولیتی ما به ضرر طبیعت تمام می‌شود.

اما حیوانات از ابتدای خلقت‌شان، رابطه‌ای مستقیم با طبیعت دارند و خَُلق حیوان بر این است که حتی تربیت بچه‌هایش را به طبیعت می‌سپارد؛ مانند گرگ که بعد از مدتی توله‌هایش را به زور و پرخاش در طبیعت رها می‌کند تا بروند و برای خودشان «گرگی» بشوند. انسان نیز از همان زمان که ارتباط مستقیم با طبیعت داشت هر چند بی‌پرخاش، اما به گونه‌ای فرزندانش را در طبیعت رها می‌کرد تا آن‌ها نیز بروند و برای خودشان «مردی» بشوند.

مسئله‌ای که این روزها بیش از پیش ذهنم را درگیر کرده است، مسئله «رابطه تربیت کودک و جامعه» است. کودکی که در بستر جامعه‌ی مدرن متولد و در همان نیز رشد می‌کند و شاید برخورد مستقیمِ مداومی با طبیعت نداشته باشد، اما به نوعی هنوز هم همان روش تربیتی را می‌گذارند. به عبارتی اگر جامعه را به مثابهِ طبیعت بگیریم، درست است که انسان به صورت مستقیم در دامان طبیعت رها نمی‌شود اما کودکی که در جامعه‌ی مدرنِ دور از طبیعت امروزی، متولد می‌شود، باز هم به همان روش در دامان جامعه «رها» می‌شود تا «مرد» بشود! آن هم توسط مادران و پدرانی که فقط ‌می‌زایند؛ بدون اینکه حتی برنامه‌ی قبلی برای تولد نوزداشان داشته باشند! چه برسد به اینکه برای مراحل مهم و حساس زندگی او آمادگی و برنامه‌ای داشته باشند.

پس چرا مایی که اینقد «رهاسازیم»، از طبیعت دور شدیم! شاید رهاسازی در طبیعت که با افتخار برای حیوانات وحشی صورت می‌گیرد، برای انسان مخاطراتی داشته باشد اما درس‌های زیادی نیز می‌آموزد. درس بقا، بهره‌وریِ مفید و مستمر از محیط اطراف و... درس‌هایی که در جامعه‌ی مدرن امروزی بیش از پیش به آن‌ها نیازمندیم، ولی خبری از آن‌ها نیست.

درس‌های طبیعت جای خود را به درس‌های دیگری داده‌اند؛ کاربرد قانون جنگلیِ «بخور تا خورده نشوی» به صورت پررنگی‌تری در جامعه‌ی امروزی دیده می‌شود. یعنی جامعه‌ی انسانی با تمام سیرِ تطوّری که از شروع یک‌جانشینی داشته، تبدیل به محیط وحشی‌تری نسبت به خود طبیعت شده است. این بی‌برنامگی، بی‌فکری، بی‌مسئولیتی و ناآگاهی بشر را می‌رساند که با این همه رشد، توسعه و پیشرفت باز هم خود را در دامان محیطش رها می‌سازد تا شاید خبری بشود. ولی خبری نیست! خبرهایی هست ولی او پیروِ این خبرها نیست! 124هزار پیامبر آمدند که بگویند طبیعت یک بستر مفید است، نه یک مادر معنوی! ولی کو گوش شنوا!؟

انگار آدمی‌زاد دوست دارد در آغوش گرم مادرش بِلَمَد و شیره‌ی جانش را بمکد و به هیچ‌قیمتی دامان پرمهر او را از دست ندهد. حال این لَم‌دادن به چه قیمتی برای او تمام می‌شود اللهُ اعلم... و خدا می‌داند با این روش چه بر سر انسان، طبیعت و جامعه خواهد آمد.




نگاهی هم به این مطالب بیندازید:

آرمان و جامعه

آگاهی اجتماعی

پرسش کودکانه


۴ دیدگاه ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۲:۱۸
حاتم ابتسام