وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درباره نقد» ثبت شده است

یادداشت


برداشت هنری از یک اثر و معنایابی و فهم مفاهیم یک اثر هنری همه و همه در ید قدرت مخاطب است و اوست که با توجه و بذل نظر به این کشف از اثر هنری می‌رسد و اثر را بهتر می‌بیند و آن را به فعلیت می‌رساند.

در واقع اثر هنری بدون مخاطب به فعلیت نمی‌رسد و اصلا اثر هنری نامیده نمی‌شود؛ و این مخاطب است که اثر و منظومه اطراف آن را با حضور خود شکل می‌کند و به یک اثر معنی و ‌مفهوم و هویت هنری می‌دهد.

چه بسیار آثاری که خلق شدند و از سوی مخاطبان هنر، دارای مفهوم و خاصیت انگاشته نشدند و از صفحه روزگار‌ محو گشتند و چه آثاری که خلق شده بودند برای مصرف دیگری، اما به عنوان یک کالای هنری دیده و فهمیده شدند. 

هر مخاطبی هم معنی و مفهوم خودش را بر اثر بار می‌کند.

با این مقدمه می‌توان گفت هنرمند کسی است که در تلاش می‌کند چیزی خلق کند که دیگران به او مفهوم و ‌معنی بدهند و اثر را با فهم و برداشت خود کامل کنند؛ و تنها هنرمند است که توانایی خلق اثری را دارد که «هنر» دیده و فهمیده شود!

منتقد نیز -که در وهله اول ‌یک مخاطب می‌باشد- کسی است که بر رابطه‌ی هنرمند، اثر هنری، مخاطب و فهم و برداشت از اثر، نظارت و دخالت دارد.

از سویی بر هنرمند نظارت دارد که هر خر‌وجی سخیفی را با هیاهو و‌ معنایی که خودش بر آن بار می‌کند به نام هنر‌ غالب نکند، و از دیگر سو به مخاطب در تشخیص و فهم صحیح و عمیق از آثار واقعی مدد می‌رساند. منتقد با چشمانی باز اثر را می‌بیند و به مخاطب معرفی می‌کند و او را با دادن نور بیشتر راهنمایی می‌کند.



۰ دیدگاه ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۴۴
حاتم ابتسام

یادداشت


درست این است صاحبان آثار، هنگامی دست به تولید و عرضه‌ی یک اثر بزنند که حداقل نشانه‌های از کمال را در خود ببیند؛ و فرض این است وقتی فردی اثری را عرضه می‌کند این نشانه‌ها را -در کمترین حد هم که شده- در خود دیده و بروز داده است.

انسان که در ذات، تعالی‌طلب و کمال‌گراست، گاه دچار رکود کمال‌گرایی می‌شود! یکی از مواقع رکود کمال‌گرایی بعد از عرضه‌ی یک اثر و خروجی گرفتن از ورودی‌های وجود است؛ مثل زمان بعد از اتمام دوران تحصیل و دریافت مدرک، مثل تولید و عرضه‌ی یک اثر هنری و یا اجتماعی و...

صاحب اثر بعد از تولید یک اثر و احساس به فعلیت رسیدن و رد کردن مرحله بالقوه بودن به ناگاه خود را کامل و بی‌نقص می‌داند. به عبارتی به این باور می‌رسد حال که توانسته‌ام با ورودی‌هایم یک خروجی بگیرم پس به آنچه که باید می‌رسیدم رسیدم؛ و این ابتدای یک رکود ویرانگر و مضر برای صاحب اثری است که تازه در ابتدای راه خویش قرار گرفته است.

«منتقد» با تکیه بر نگاه تعالی‌طلب و کمال‌گرایانه‌ی مستمری که دارد، همه خروجی‌های عرضه‌شده‌ی صاحبان آثار را رصد و بررسی می‌کند. این رصد خود به تعالی منقد نیز کمک می‌کند اما هدف منتقد تنها تعالی خود نیست بلکه این بررسی‌ها منجر به فهم منتقد از آثار و رابطه‌ی آنان با صاحبان آن می‌شود و به تبع، ضعف و قوت‌ها را نمایان می‌کند. این بازتاب نگاه منتقد به صاحب اثر نیز می‌رسد و یک صاحب اثرِ با فکر پویا، آن را با روی گشاده می‌پذیرد؛ یک صاحب اثرِ دچارِ رکود شده نیز در بدترین حالت تلنگری می‌خورد و نسبت به نقص خودش آگاهی می‌یابد.

این تلنگرِ «اراده برای دانایی» است. اراده‌ای که گاه در افراد خاموش و راکد می‌شود و منتقد آن را با نقد خود تحریک می‌کند. منتقد است که باید صاحبان آثار را نسبت به این موضوع هوشیار و آگاه کند و بگوید که فلانی آن‌قدر که می‌اندیشی «دانا» نیستی. حداقل این است که صاحب اثر نزد خودش بگوید، باید بروم و آنچه منتقد بر اساس آن نقد من  و اثرم را می‌کند بدانم تا بفهمم چرا ایراد از کجاست و این ضعف و یا حتی قوتی که در من دیده دقیقاً چیست.

و این ابتدای مسیر رو به بالای دانایی است؛ و نقش منتقد در آن... 



درباره نقد


۰ دیدگاه ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۰
حاتم ابتسام

یادداشت


 هر پدیده‌‌‌ی پویایی بعد از به وجود آمدن در مسیری شروع به حرکت می‌کند. اگر این مسیر هدایت و بسترسازی شود به تعالی می‌رسد و اگر نشود، بعد از مدتی منحرف می‌شود و به سمت زوال می‌رود!

این مسیر زوال می‌تواند با توجه و تذکر دلسوزان رویکرد ترمیمی پیدا می‌کند. اما اگر با مسائل و انحرافات آن پدیده به صورت ترمیمی و تصحیحی برخورد نشود و برخورد از گونه‌ی حذفی و قهری باشد -که همانا ساده‌ترین راه حل هم هست- چه روی می‌دهد؟ آیا آن پدیده‌ی پویا متوقف می‌شود؟

خیر! شاید آرام شود ولی با تغییر مسیر، راهی تازه را می‌یابد و ادامه می‌دهد! مانند آب روانی که می‌رود؛ اگر جویی بود که در آن می‌خزد و اگر سنگی بر سر راه بود راهش را کج می‌کند. به هر حال یا راهی می‌یابد و یا راهی می‌سازد.

نقد نیز خود به عنوان یک پدیده‌ی پویا همزمان با هر پدیده‌ی نوظهور و پویایی متولد می‌شود و رشد می‌کند؛ و نیاز به مسیریابی و بسترسازی دارد. هر پدیده‌ای با خود حرف و حدیثی دارد و چه بهتر که این حرف و حدیث‌ها، نقد سازنده و مفید باشد. گاه نقد هم از مسیر خود خارج می‌شود و جنبه‌ای غیر از سازندگی و آگاهی می‌یابد و بعضی که نقد، حتی در نرم‌ترین حالت آن هم به مذاق‌شان خوش نمی‌آید با نگاهی حذفی، درب نقد و نقادی را گل می‌گیرند. حتی به نقد معتقد نیستند چه رسد به بهسازی مسیر آن؛ و در نهایت هر پدیده و اثر را بدون نقد می‌خواهند و به راه می‌اندازند. غافل از اینکه جریان سیال نقادی راه خودش را از کنار این گل و ‌سنگ‌ها می‌یابد و ادامه می‌دهد.‌ هرچند مطلوب نیست اما وقتی مقابل نقد علنی و سازنده را بگیرند، آرام آرام ‌»نقد زیرزمینی» شکل می‌گیرد. می‌شود همان قاعده‌ که می‌گوید: «وقتی نگذاری جلوی رویت بگویند، می‌روند و پشت سرت می‌گویند.»

نقد زیرزمینی، نقدی است ساختارشکنانه و به مراتب تلخ‌تر و گزنده‌تر از دیگر نقدها. نقدی که دیگر فقط دغدغه‌ی اصلاح ندارد بلکه دغدغه اثبات خود و قدرت‌نمایی نیز دارد و حتی جنبه‌ی تخریبی می‌یابد. تخریب به بهانه‌ای ساختن جایگاهی جدید برای خود. پدیده‌ی مخرب و غیرقابل کنترلی می‌شود که خودش بسیار نقدبردار است ولی کسی دستش به زیر‌زمینی‌ها نمی‌رسد! نقد مانند هر پدیده‌ای با برخورد حذفی نه تنها محو نمی‌شود بلکه جنبه‌ی تهاجمی و مخرب می‌یابد. مثل موسیقی زیرزمینی...

   منتقد آگاه و صاحب درد وقتی زمینی برای بیان نقد نداشته باشد، زیرزمینی برای خودش می‌یابد و بدون اینکه نوری کار او را روشن کند کار خودش را می‌کند. ای کاش همیشه زمینی مناسب برای کار منتقدان باشد و محصول آن را همه برداشت کنیم. 



نگاهی بیندازید به:

درباره نقد


۴ دیدگاه ۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۶:۴۵
حاتم ابتسام

یادداشت


وقتی فردی آگاه و حساس، چیزی می‌بیند که نسبت به آن نقد دارد دچار یک «فشار روحی» می‌شود! این فشار روحی و روانی بسته به کیفیت موضوع بالا و پایین می‌شود. مثبت یا منفی‌بودن نقد هم بر این فشار موثر است. گویی منتقد با نگفتن نقدش خفه خواهد شد. و مسئله از همین‌جا شروع می‌شود...

 بیان نقد کیفیت و محدوده زمانی خاصی دارد؛ این محدوده زمانی گذراست و خیلی نیز تغییرپذیر نیست. حال اگر زمان، مکان و شخص مورد نقد در کنار هم نباشد، یا نقد بیان نمی‌شود و یا بد بیان می‌شود. مثلا وقتی مخاطبِ نقد گوش شنوایی نداشته باشد، یا در دسترس نباشد، یا توان نقد رو در روی او را نداشته باشیم و یا ابزار و بستری برای بیان نقدمان وجود نداشته باشد و زمان بگذرد، نقد در مسیر نادرستی می‌افتد.

مثل همسری که از رفتار شوهرش ناراضی باشد و به دلایلی نتواند بگوید؛ رویش را ندارد، شوهرش گوش شنیدن ندارد یا موقعیت زمانی مهیا نیست و ... زن هم می‌رود برای تخیله فشار، نقد مثبت و منفی‌اش را نزد هر کسی می‌گوید الا شوهرش. که این مصداق «غیبت» است. کسی که قرار بود که با شنیدن نقد، بدی‌اش را اصلاح و خوبی‌اش را بداند و آن را تثبیت و تقویت کند، از این «موهبت» محروم خواهد شد.

 گاهی پیش می‌آید که فرد با رفتارهای زننده‌ای که هنگام شنیدن نقد از خودش بروز می‌دهد، و یا بی‌خیالی نسبت به انتقادات وارده و یا اتفاقاتی از این دست، دهان دیگران را می‌بندد و باعث می‌شود فشاری که بر دیگران وارد می‌شود در جای دیگری بروز کند؛ هرجا غیر از بسترِ «نقد مسالمت‌آمیز». همان‌طور که گفته شد کمترین این بروز، غیبت است؛ در این حالت خودش هم در غیبت شریک می‌شود.

گاهی نیز پیش می‌آید که فرد درست‌کاری به دلایلی، مانند داشتن اعتماد به نفس یا نداشتن آن،  مانع می‌شود که دیگران به او نقد مثبتی بدهند و از او تعریف کنند. او نیز نسبت به خوبی کار خود و رضایت دیگران بی‌اطلاع می‌ماند. هر چند فشار خوبی‌های او نزد دیگران «منتشر» می‌شود، ولی درون خودش منتشر نمی‌شود!

این فشار وارد آمده به انسان‌های حساس و آگاه باید درست و به‌هنگام «تخیله» شود؛ مهیا کردن شرایط این تخلیه‌ی صحیح بر عهده اشخاص زیادی است. یکی خود منتقد که آگاهانه، به‌هنگام و به‌جا نقد کند. دیگری افراد کل جامعه که فضای نقد را به گونه‌ای مهیا کنند که منتقدین نزد دیگری نروند. یعنی باید بسترهای مناسب نقد وجود داشته باشد؛ مثل مطبوعات. از همه مهم‌تر، افراد جامعه هستند که برای نقد، حداقل «گوش شنوایی» داشته باشند و به آن بیندیشند. حتی شنیدن نقد هم مفید است. نقدی که خیلی وقت‌ها «درددل» است و همان لحظه‌ی بیان‌شدن برطرف می‌شود؛ به عبارتی دلِ گوینده با همان «گفتن» خنک می‌شود. پس بگذاریم منتقدین عزیز فشارشان را تخیله کنند تا دلشان خنک شود. نه اینکه دلشان بسوزد و نتوانند کاری بکنند؛ که در نهایت می‌شود، «دل‌درد»، «رودل» و بقیه ماجراها...


مطالب مرتبط:

ادب پذیرش نقد

خوف و رجا در نقد


۳ دیدگاه ۲۰ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۱
حاتم ابتسام

کوتاه کوتاه


می‌گویند جدی‌ترین حرف‌ها در قالب طنز و شوخی بیان می‌شود؛ که تلخی‌اش را بگیرد. بعضی وقت‌ها هم خود به بدی کاری که می‌کنیم واقفیم ولی باز توجیه می‌کنیم؛ و اگر کسی به ما خرده‌ای گرفت به خنده می‌گوییم: بی‌خیال بابا! 

با این که باور به اشتباه‌مان داریم خودمان را گول می‌زنیم؛ نوعی خودگول‌زنندگیِ آنی! و شاید هم چیزی بر خرده‌ی طرف اضافه کنیم که دستش را برای پیشروی‌های آتی ببندیم! که صد البته خودمان را بیچاره کردیم!

شنیده‌ام سرِ در یک از کمپانی‌های هالیوودی نوشته‌اند: «خداوند هنرمندان را می‌بخشد!»

***

اما بعضی وقت‌ها خرده‌هایمان را  به در می‌گیریم که دیوار بگیرد؛ یعنی با کلی طنز خودمان را خراب می‌کنیم که دیگری درست شود؛ و این هم از روش‌های نقد است و ارشاد... 

چند روز پیش دیدم رندی روی شیشه عقب پرایدش نوشته بود: «پرایدی‌ها به بهشت می‌روند!»



 

پی‌نوشت: البته واعظان و عالمان برای ارشاد ما، بدون شوخی به خودشان خرده می‌گیرند... 


۶ دیدگاه ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۸
حاتم ابتسام

یادداشت


یک منتقد واقعی و هوشمند نقدهایش را فقط با ابزار زبان مطرح نمی‌کند. او روش‌های دیگری هم برای بیان نقد دارد. بعضی‌هایش عملی هستند، بعضی شفاهی و بعضی هم مکتوب. بهترین حالت نقد، اجرای عالی همان اثر مورد نقد و بدترین حالت نقد، نقد نکردن است. حتماً ماجرای رفتار حسنین علیهم‌السلام در برابر آن پیرمردی که اشتباه وضو گرفت را شنیده‌اید. این رفتار حضرات نوعی نقد و آموزش رفتار صحیح بود. اما مسئله اینجاست که ایشان معصوم بودند و عالم به تمام معنا و هر کسی توان این گونه نقدها را ندارد. نقد بدون نفد هم ماجرای سنت الهی است که قومی را به حال خود وا می‌گذارد تا....

منتقد همین که بتواند اثری را شرح دهد و قوت و ضعف آن را تبیین کند، وظیفه اصلی خویش را انجام داده است. اما همین تبیین، لوازم و شرایطی دارد. منتقد باید در شرایط مختلف نقد خود را به قالب‌های متفاوتی ببرد.

نقد مکتوب بهترین و رایج‌ترین قالب و نوع بیان نقد است. یعنی همان روش کاغذ و قلم؛ که خود به سه دسته کلی تقسیم می‌شود.

نوع اول، آن گونه‌ای است که در نوشته‌ای اثری را بدون هیچ توضیح اضافه‌ای فقط می‌کوبیم و ایراداتش را فهرست می‌کنیم؛ که این نقد ضعف‌هاست و بسیار هم رایج است. متاسفانه تصور بسیاری از مخاطبین، صاحبین آثار و منتقدین از نقد، همین‌گونه است؛ نقد به معنای ایرادگیری!

در نوع دوم اثر را تشریح می‌کنیم و حسابی درباره‌اش حرف می‌زنیم و اظهار فضل می‌کنیم! و در بهترین حالت اثر را مورد بازبینی موشکافانه و دقیق قرار می‌دهیم. حتی نیت‌خوانی هم می‌کنیم؛ که این نوع نقد در دنیا جاافتاده‌تر است. به این نوع نوشته‌ها ریویو «review» می‌گویند. همان بازبینی خودمان. اتفاقی که در نقد عکس می‌افتد. نقد عکسی که ترجمه «photo review» است.

در نوع سوم نویسنده‌ی نقد طی مقاله‌ای اطلاعاتی گسترده یا موجز درباره اثر می‌دهد؛ که این اطلاعات به فهم بهتر اثر توسط مخاطب بسیار کمک می‌کند و نوعی یاری است به صاحب اثر. اغلب، اینگونه نقدها را افراد دانشگاهی و علمی می‌نویسند. مثلا قالب اثر را توضیح می‌دهند و تببین می‌کنند؛ ابعاد اثر را از نظر تاریخی ریشه‌یابی می‌کنند و یا موارد مشابه آن اثر را معرفی می‌کند و در نهایت با توجه به این معیارها، عیار اصالت اثر را می‌سنجند. حضور این نوع نقد در برابر دو نوع دیگر کمرنگ‌تر است؛ چرا که نویسنده آن باید دانش و درک بالایی نسبت به اثر مورد نقد داشته باشد.

همان طور که آمد، گاهی منتقدین عمل نقد خود را با شبیه‌سازی اثر مورد نقد انجام می‌دهند. یعنی عین اثری را تولید می‌کنند تا صاحب اثر را به ایرادات خود واقف کنند. البته این‌گونه منتقدان بسیار کم هستند؛ چرا که از هر نظر هزینه‌بردار است. از طرفی می‌توان به صورت کلی این‌گونه گفت؛ هر کسی که اثر خوبی تولید می‌کند خواه یا ناخواه تمام آثار ضعیف را مورد نقد قرار داده است.

نقد خیلی وقت‌ها جنبه اعتراض عملی و حتی تخریبی به خود می‌گیرد. مثلا بعضی «وندالیسم» -که نوعی تخریب اموال عمومی و هنری است- را انتقاد اجتماعی می‌دانند. که البته در این نوع نقد بحث فراوان است. مثلاً اینکه اگر آدم‌های درستی بودند خراب‌کاری نمی‌کردند و یا منتقد نباید کاری بکند که به خودش هم نقد وارد باشد!

هنر منتقد در این است که شیوه مناسب و موثری را برای نقدش پیدا کند. از همین‌جاست که می‌توان یک منتقد را در جایگاه یک هنرمند قرار داد. منتقدی که هنرمندانه نقدش را مطرح می‌کند، همان هنرمندی است که اثرش را نقادانه پی می‌ریزد. معروف است که هنرمندترین افراد در دوره‌های خفقان سیاسی و اجتماعی سر بر آورده‌اند. اوج هنر اروپا در دوران سیاه قرون وسطا شکل گرفت. این یعنی قالب نقد آن قدر پیچیده شد که تا سر حد یک هنر اصیل و ماندگار پیش رفت.

قالب نقد به شدت با فضای طرح آن و نوع مسئله مورد نقد مرتبط است و منتقد هوشمند با هدف اعتلای آثار و افکار، هنرمندانه بهترین روش را برای نقدش انتخاب می‌کند.


مطالب مرتبط:

درباره نقد

مخاطب عام، منتقد خاص

کلی گویی در نقد


۶ دیدگاه ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۴
حاتم ابتسام

یادداشت


وقتی اثری را می‌بینیم خودآگاه و ناخودآگاه در ذهنمان نسبت به آن موضع و نظری پیدا می‌کنیم؛ خوب یا بد، با شدت یا ضعف. این نظر حتی اگر بر زبان هم جاری نشود باز نمود پیدا می‌کند: از در هم کشیده‌شدن چهره تا بالا رفتن ابروها و درشت‌شدن چشم‌ها... این موضع و نظر چه از زبان بدن چه از زبان سخن و چه از رفتارها، قابل مشاهده است. اما مسئله آن‌جاست که خیلی وقت‌ها این نظرات، اصالت و صداقت ندارد. یعنی نظر اصلی ما نیست؛ دروغ و فریب است؛ که دلایل مختلفی دارد. شاید برای کلاس گذاشتن، شاید برای اینکه نظر شخصی ما خیلی مهم است و اگر لو برود موجش تمام عالم را بر می‌دارد! شاید چون نمی‌خواهیم با نظراتمان شخصیتمان لو برود و هزاران شاید دیگر...

خلاصه خیلی‌ها نظراتشان را نمی‌گویند و به ما چه!؟ این نوشته برای زمانی است که وقتی نظر می‌دهیم از خودمان باشد و صادقانه بیان کنیم.

اصالت و صداقت در نظر دادن به این معنا نیست که هر به چه به ذهنمان می‌رسد بر زبانمان جاری کنیم و آن را لایق اثر بدانیم. به آن معناست که نظر خودمان را بدهیم و در حد خودمان هم نظر بدهیم؛ نه بیشتر نه کمتر...

اینجا پای تقسیم‌بندی مخاطب عام و منتقد به میان می‌آید. وقتی یک مخاطب عام اثری را می‌بیند، هنگام نظر دادن محدودیت‌هایی دارد. حتماً دیده‌اید کسی که سررشته‌ای در موضوعی ندارد، فقط به خاطر اینکه اثری دلش را نکشیده و مطابق سلیقه‌اش نبوده آن را ضعیف و بد می‌نامد. حتی منتقد متخصص هم حق ندارد ابتدا به ساکن و بی‌دلیل اثری را بد و ضعیف خطاب کند. وظیفه منتقد این است که برای نظراتش دلایل تخصصی بیاورد و اگر نیاورد منتقد نیست؛ یک مخاطب عام بد است! او باید حین نقدش دلایل قوت و ضعف اثر را تبیین کند. چرا که این نظر او ملاک خیلی از مخاطبین عام و حتی صاحب اثر قرار خواهد گرفت و او نسبت به نظرش مسئول است. از طرفی منتقدی که بخواهد اثری را بد نقد کند روش دیگری دارد. بدترین نقد یک منتقد، نقد نکردن است! نوعی نادیده گرفتن. تنبیهی که کودکان خیلی از آن می‌ترسند.

از طرفی یک مخاطب عام حق ندارد اثری را بد و ضعیف بنامد چرا که نمی‌داند چرا آن اثر ضعیف و بد است! شاید از طریق ناخودآگاهش اثر را درک کرده باشد و بفهمد ولی نمی‌تواند در خود‌آگاهش آن را بررسی کند؛ چرا که تخصصش را ندارد و نمی‌تواند دلیل تخصصی و منطقی برای حرفش بیاورد. اگر هم بیاورد در بیشتر مواقع اشتباه است و احساسی. نباید اثر تخصصی را بدون تخصص قضاوت کرد. او محدود است به خودش و دانش خودش؛ یعنی نظرش متعلق به محدوده شخصیت اوست نه دیگران. این‌گونه مواقع می‌تواند بگوید: «اثر را دوست نداشتم» یا «من از آن خوشم نیامد». چرا که هستند مخاطبینی که از آن اثر خوششان آمده؛ با دلایل احساسی خودشان...

می‌توان گفت تفاوت عمده یک منتقد متخصص با یک مخاطب عام در همین است:

 منتقد متخصص نمی‌گوید: خوشم نیامد بلکه دلایل تخصصی و خودآگاهانه می‌آورد. او نسبت به دانش و نظراتش مسئولیت دارد.  

مخاطب عام نیز نمی‌تواند بگوید اثر ضعیف است چون اگر دلیلی هم بیاورد ناخودآگاه و احساسی است. او نظری در حد دانش خودش دارد.


مطالب مرتبط:

درباره نقد

درباره مخاطب

۸ دیدگاه ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۹:۰۰
حاتم ابتسام

یادداشت


آوردن مصادیق در نقد، یکی از وظایف منتقد است؛ و البته دادن راه حل از وظایف او نیست. اینکه در ادبیات اجتماعی اینگونه جا افتاده که منتقد باید علاوه بر نشان‌دادن ضعف‌ها راه حل‌ها را هم نشان بدهد حرف درستی نیست. شاید پیشنهادی داشته باشد ولی چون در جایگاه عمل قرار ندارد نمی‌تواند نظر عملی بدهد. این وظایف نامزدان تصدی هر سمتی است که عیب را بگویند و راه‌کار رفعش را نیز مطرح کنند تا شاید انتخاب شوند!

هرچند بعضی‌وقت‌ها نشان‌دادن نقاط ضعف و مشکل خود نوعی راه حل محسوب می‌شود. چون خیلی از صاحبان آثار نمی‌دانند ایراد کارشان کجاست و طبعاً نمی‌توانند آن را حل کنند؛ که به محض اطلاع آن را رفع می‌کنند.

هنگامی منتقد از مفاهیم صحبت می‌کند که موضوع خاصی را نقد نمی‌کند و فقط درباره موضوعات کلی حرف می‌زند. غیر از این وقتی درباره پدیده خاصی صحبت می‌کند باید مصداقی بگوید؛ اینکه دقیقاً به کجای کار نقد دارم و چرا؛ کجای کار خوب نشده و مناسب کل کار نیست و...

هنر منتقد این است که بعد از دیدن کلیت اثر، به جزئیات آن بپردازد و بعد از آن با دقت در جزئیات روی آن‌ها تمرکز کند و درباره آن‌ها حرف بزند. اگر قرار باشد منتقد وارد جزئیات مهم کار نشود و فقط درباره کلیات صحبت بکند که کار خاصی نکرده. کاری کرده که خیلی‌ها می‌کنند و خود را نیز منتقد نمی‌دانند.

مثلا می‌گوید: 

- «اثر شما از نظر ساختاری دچار التهاب مفهومی است و صمیمت و احساسات مولف را در آن پیدا نیست!»

یا خیلی لطف کند بگوید:

- «اثر را دوست ندارم چون ما به ازای عاطفی ندارد!»

حال این که دقیقا این "التهاب مفهومی ساختار" چگونه است و "صمیمیت احساس مولف" چه شکلی است هم بماند!

این جملات نقد نیستند بلکه یک بیانیه کلی و نظری احساسی درباره آثار هستند. بین نقد خوب و نظر احساسی فاصله‌هاست.

به راحتی می‌شود چند جمله و مفهوم کاربردی در نقد را از روی کتابی حفظ کرد و بر اساس آن تمام پدیده‌های انسانی را به نقد کشید! بدون اینکه کمکی به مخاطبان و صاحب اثر شود.

نقد کلی‌گویی نیست و راز موفقیت یک منتقد، دقت در جزئیات و کشف رابطه آن با کل اثر است.



پی نوشت: با تشکر از علی باقری اصل


مطالب مرتبط:

درباره نقد

۵ دیدگاه ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۰۴:۱۳
حاتم ابتسام

یادداشت


منتقد، نقد را در سه موقعیت طرح می‌کند: 

1. نزد مخاطب اثر

2. نزد صاحب اثر

3. نزد هر دو: صاحب اثر و مخاطبش؛ جایی مثل مطبوعات، اینترنت و تلویزیون.

اگر به مخاطب بگوید که مخاطب بنا به فهمی که از اثر داشته، برخوردهای متفاتی با نقد و منتقدش می‌کند. بیشتر در دلش! نوع بیان منتقد هم زیاد اهمیت پیدا نمی‌کند.

اگر به صاحب اثر بگوید -که در این نوشتار درباره همین‌گونه حرف می‌زنیم- یعنی منتقد و صاحب رو در روی یکدیگر. که شرط اصلی اینگونه، رعایت ادب نقد و شنیدن نقد از سوی هر دو طرف است.

طرح نقد در جمع مخاطب و هنرمند هم بیشتر به بحث رعایت ادب نقد از سمت منتقد بر می‌گردد. اینکه ادبیات نقد و اصول نقد را رعایت کند.

نقد فرایند و ارتباطی دو طرفه است بین منتقد و اثر؛ نه منتقد و صاحب اثر! در این میان فهم این مسئله خیلی مهم است که منتقد با صاحب اثر و مخاطبینش در ارتباط با اثر بحث می‌کند نه با خودِ صاحب اثر.

در جامعه ما وقتی نقد رو در رویی صورت می‌گیرد دو حالت دارد:

یا منتقد آدم پر دل و جرأتی بوده است که ریسک کرده و نقد می‌کند، یا اینکه شخصیت مورد نقد، انسان با سعه صدری است که توان شنیدن نقد، هر چند تلخ و ناگوار را دارد. که البته نباید این دو گونه باشند. باید منتقد با قدرت، و صاحب اثر هم با سعه صدر، پای نقد بنشینند.

همان‌طور که نباید دهان دیگران را روی خودمان باز کنیم، نباید دهانشان را برای گفتن بعضی حرف‌ها ببندیم. ما همیشه در رد یا قبول نقدهای که می‌شنویم مختاریم، اما وظیفه داریم حداقل به آنها گوش بدهیم. هنگامی که منتقدی نقد می‌کند نشان‌دهنده این است که اثر آن قدر اثر داشته که شخصی به زبان آمده و می‌خواهد درباره آن حرفی بزند. و صاحب اثر به عنوان کسی که چیزی نشان داده وظیفه دارد چیزی هم بشنود. باید تاب آن را داشته باشد که بازتاب کارش را ببیند. در اینگونه موارد پاسخ‌های فوری و حاضرجوابی در مقابل گوینده به هیچ‌وجه قابل قبول نیست؛ چرا که عمل نقد به درستی صورت نمی‌گیرد و به یک جدل و به اصطلاح کل‌کل تبدیل می‌شود. از طرفی بعضی‌ها شجاعت نقد را ندارند و با کمترین دفاعی با سکوت، عرصه را خالی می‌کنند. نباید افرادی که حرفی برای گفتن دارند، ساکت کنیم!

اینگونه نباشد که با گفتن جملاتی مانند:

خودم می‌دونستم! شما که جای من نیستی! در جریان نیستی! خب اینو گفتی، بعدش! چرا خوبیاشو نمی‌گی! شرایط سختی داشتم! اصلا قبولت ندارم که بخوام نقدت رو قبول کنم! و...

دهان منتقد دلسوز را گل بگیریم. فرد منتقد دیگر انگیزه‌ای برای نقدهای بعدی نخواهد داشت. اصلاً خاطره خوشی از نقد نخواهد داشت و آن را بیشتر یک جدل بیهوده می‌پندارد و صاحبان آثار را افرادی لجوج. وقتی منتقدی برخورد تدافعی و بعضاً تهاجمی را می‌بیند دل‌سرد می‌شود و از نقد کنار می‌کشد؛ و می‌گوید: ما گفتیم، خواه پند گیر خواه ملامت! شاید هم بگوید: به درک! اصلاً به من چه!؟ 

و شاید افسره شود!

صاحبان آثار هم در این میان فکر می‌کنند کار خیلی شاقّی می‌کنند که اثرشان را با سخنرانی بعد از آن و مقابله با منتقدین توجیه می‌کنند. اثر با مخاطب حرف ‌می‌زند و منتقد با اثر و مخاطبش.

صاحب اثر باید از روزی که دیگر کسی به او چیزی نگوید بترسد؛ ترسی در حد مرگ!



پی‌نوشت: می‌گویند بزرگ‌ترین عذاب الهی آن است که خداوند بنده‌ای را به حال خودش رها سازد...


ادب نقد

خوف و رجا در نقد

۹ دیدگاه ۲۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۴۴
حاتم ابتسام

یادداشت


یکی از ارکان فرایند انتقاد، یعنی نقد کردن و نقد شنیدن این است که، گفتن نقد آسان و شنیدن آن عادی نباشد! 

مسئله‌ای متناقض‌نما...

نقد کردن

اگر هر کسی بیاید منتقد شود و نقد بگوید دیگر نقد، ارزش بازدارنده و تشویقی خود را از دست می‌دهد؛ که این مسئله به مرور زمان باعث بی تفاوتی صاحبان آثار نسبت به نقد شنیدن می‌شود. 

و از طرفی اگر فرایند نقد کردن کم‌رنگ باشد و منتقدان نباشند، باز نقد ارزش خود را از دست می‌دهد.

پس باید منتقدان باشند؛ و درست هم باشند!

نقد شنیدن

درست است که باید مشتاق نقد شدن و نقد شنیدن باشیم، اما نه به این معنا که با آن راحت و نسبت به تأثیرات و جوانب آن بی اعتنا شویم. باید ترسی از نقد شنیدن در وجودمان باشد!

ترس محترمی که باعث دقت بیشتر ما در تولید هر اثر می‌شود. اسم این ترس را هر چیز دیگری هم می‌شود گذاشت. به قول معروف تمام تلاشمان را بکنیم که دهن کسی رویمان باز نشود؛ که البته این تلاش به معنی آسته رفتن و آسته آمدن برای جلوگیری از شاخ خوردن نیست. معنا مشخص است!

ایجاد این تعادل ترس از نقد و استقبال از آن- کار سختی نیست؛ چرا که خدا، انسان را همان اندازه که کنج‌کاو، پرسش‌گر و حساس به عیب آفریده، محتاط، نقدناپذیر، سرکش و حساس به عیب! نیز آفریده...

حساس به دیده شدن عیب خودش و حساس به دیدن عیب دیگران...

کمی دور است اما می‌شود گفت: فرایند نقد حالتی است مثل خوف و رجا...

.

پس با این نتیجه، اینکه می‌گویند مردم ما مردم نقدپذیری نیستند خوب است یا بد!؟


۶ دیدگاه ۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۰۹
حاتم ابتسام