وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

ماهی سیاه کوچولو

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ

نقد عکس



قابی محدود شده از نگاه بالا به حوض یا چیزی شبیه آن؛ به جمعیتی سرگردان از ماهی‌های کوچک قرمز و سیاه. با گردش‌های گیج‌کننده و سردرگم. پر از مسیرهای تکراری و بی‌نتیجه. بسترشان را هم حسابی کثیف کرده‌اند؛ از بس زیادند و موقتی! جمعیتی که ناخواسته برای تزئین کنار هم جمع شده‌اند.

حضور پرتحرک و شلوغ ماهی‌ها، پررنگ‌ترین عنصر این عکس است. ماهی‌هایی که بعضی‌شان به خاطر حرکت سریع و پیچاپیچشان مات و کم‌ر‌نگ‌اند. در این اجتماع سر بسته و بی‌هدف، هر چه قدر بیشر فعال باشی کمتر ثبت می‌شوی و کمتر می‌مانی. آنکه آرام است و ساکن، حضورش پررنگ‌تر و شفاف‌تر ثبت شده است.

نوع حرکت و فعالیت این ماهی‌ها هم جالب است. از درون که خدا می‌داند، ولی از بالا که به نظرمان می‌رسد، بعضی موازیِ هم حرکت می‌کنند و بعضی مخالف. حتی به نظر می‌رسد که قرار است به هم برخورد کنند. هر چند همه این‌ها از دید ماست. ماهی‌های دو رنگی که هر کدام با سرعت‌های مختلف در فضایی محدود با جدیّت راه خودشان را می‌روند؛ بدون اینکه به یکدیگر برخورد کنند و کاری به هم داشته باشند.

بعضی ماهی‌ها سیاه‌اند و بعضی قرمز. تک و توک، بینشان «دورنگ» هم هست. نمی‌دانم سیاهان، قرمزها را خاص و غریبه می‌دانند؛ یا قرمزها، سیاهان را. ولی می‌شود حدس زد که سر این «دورنگ‌ها» در این اجتماع دو رنگ، بحث‌هایی هست! اینکه خودی‌اند یا غیر خودی... اصالتاً سیاه‌اند یا قرمز...

تفاوت رنگ یک حیوان نسبت به هم‌شکلانش در طبیعت یک استثناست. هر چند که بعضی از حیوانات به خاطر فعالیت‌های انسانی متفاوت شده‌اند. اما باز هر چند وقت یک‌بار، این‌گونه زاده می‌شوند؛ شاید برای وفق با محیط. مثل دنیای ما انسان‌ها، در دنیای حیوانات هم این تفاوت، زیبا و خاص است. یک زیبایی که خیلی وقت‌ها بر اساس ضعف است. مثل کسی که با چشمان آبی یا سبز در عرف زیباست؛ غافل از اینکه این رنگ برای چشم، نشان از ضعف عملکرد ارگانیسم بدن و نوعی کمبود رنگ‌دانه در مردمک چشم است. خیلی وقت‌ها عیب‌ها زیبا می‌شوند. و چنین جمع ناخواسته‌ای از ماهی‌ها، فقط برای زیبایی است.

***

صمد بهرنگی زمستان 46 داستانی نوشته با عنوان «ماهی سیاه کوچولو»؛ که در آن یک ماهی سیاه کوچولو می‌خواهد نه بر خلاف جریان آب، که بر خلاف جریان حاکم بر محیط زندگی‌اش شنا کند و به دریای ناشناخته‌هایش گام بگذارد و آن را بهتر بشناسد. یک ماهی که در نهایت فداکارانه، درد آگاهی‌اش را به ماهی‌های دیگر سرایت می‌دهد. 

داستان بهرنگی در یک جویبار متصل به دریا شروع می‌شود و حرکت ماهی سیاه کوچولو منتهی به «دریا» است. برخلاف اجتماع این ماهی‌ها که در مکانی بسته، فقط گردش می‌کنند. آن‌جا بستر، رودخانه بود و اینجا حوضی ساکن، راکد و کم‌عمق، که حرکت در آن هر چقدر هم سریع، سردرگم و مبهم است. حرکت ماهی بهرنگی با حرکت این‌ها -که خیلی هایشان قرار است به تور بیفتند تا فقط از زیبایی‌شان بهره برده شود- خیلی متفاوت است.

***

گاهی وقت‌ها هر قدر هم که استثنایی و زیبا باشیم، بسترمان که خوب نباشد، سردرگم و گم‌راهیم و روسیاه...


دیدگاه ها (۱۰)

سلام

تصویر زیبا و البته نقد کاملی که آوردی،

این تکه از ماهی سیاه کوچولو را برایم تداعی کرد:

من می‌خواهم بدانم که راستی راستی زندگی یعنی این‌که توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ...؟!

یا این‌که طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد...؟

 

 

 

چند وقتی بود که نقد عکس نخوانده بودم

خیلی زیبا بود

خدا قوت

 

 

با مهر و صفا

هـــ ورانه

سلام
چه نقد عکس زیبایی بعد از مدتها!
اشاره به بستر و زمینه زندگی خیلی مفید بود.
آن اصالت دو رنگی هم خیلی جالب بود برایم. وقتی معیار فقط دیدن ظواهر باشد هر دو چیزی با هم متفاوت خواهند بود و این دوگانگی تمامی ندارد....
از طرف دیگر وقتی به چیزهای عمیق یا اصیلی مثل معنی زندگی بیندیشیم حتی با یک ماهی سیاه کوچولو هم میشود همفکر بود و این هم تمامی ندارد که بعد از ۴۶ سال هنوز قصه اش تاثیر گذار است ....حتی برای کسی که آن را نخوانده!
.
عکس گرفتن از حوض یعنی ثبت یک "سکون" در دو بعد مکان و زمان. طبیعی است که "حرکت" هر چند اندک گنگ و مبهم باشد. اگرهمین عکس را با همین اندازه قاب از رودخانه می‌گرفتید بعید بود اصلا ماهی تویش دیده شود.فیلمبرداری از حوض ماهی و فیلمبرداری فیلمهای مستند را هم در نظر بگیرید...

بازهم چیزهای بیشتری از نگاهتان به این عکس جالب آموختیم ...
عالی بود.
و گاهی هم این محیط ها و بسترهای آلوده و کثیف هستند که به ما روشنی و زیبایی می بخشند و زمینه ی رشد ما رو فراهم می کنند
به به! چه عجب! مطلب جدید!
والا ما را چه به عکس و چه به نقد عکس! ما حرف خودمان را هم به زور میفهمیم!
درباره داستان ماهی سیاه کوچولو هم خدمتتون عرض کنم که ادامه این داستانو کسی به نام استاد علی اکبر خانجانی نوشته و به نظر من هم بد ننوشته؛ قابل تأمله...در اینترنت گشتی بزنید، پیدا میشه...
یه جورایی پایان تلاش ماهی سیاه کوچولو رو نشون میده...

باسلام

نقد عکسهایتان را خیلی دوست دارم .کاملا موشکافانه ودقیقه.

فارغ از عبارتهای زیبا وقابل تاملی که در متن آوردید ...هروقت ماهیهایی رو در تنگ می دیدم با خود می گفتم اگر به این ماهیها بگوییم جای بهتری به نام دریا هم هست باورشان نمی شود ....آنها جز تنگ کوچکی که در آن زندگی میکنند نمی شناسند .آنها را اگر به دریا ببریم از شدت تعجب می میرند .....مثل حکایت انسانهایی که جز این دنیای تنگ مادی را نمی بینند ونمی شناسند.......

۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۴۷ محمد حسین حدائق
جمله آخر را باید با زر نوشت
۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۳۹ دلتنگی ابرها ...
هر چه قدر بیشر فعال باشی کمتر ثبت می‌شوی و کمتر می‌مانی. آنکه آرام است و ساکن، حضورش پررنگ‌تر و شفاف‌تر ثبت شده است!
خیلی ظریف!این قسمت رو میسپارم به ذهنم!

 

سلام لینکتون کردم خوشحال میشم شما هم لینک کنید

 

حفره ی تنهایی

http://hofreh-tanhaei.blog.ir/

با سلام
 مطلب جالب ،عکس هم جالب..
 یا علی
آدم همه کار میتواند بکند. بسترش، مسیرش، محیطش را خودش میتواند بسازد. میتواند!

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی