وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

تجسّم الفاظ

چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۴ ب.ظ

کوتاه کوتاه


الفاظ را به کار می‌بریم تا از آوردن خود شی بی‌نیاز باشیم. می‌گوییم «خورشید» تا مجبور نباشیم وقتی حرف از آن «جسم بزرگ داغ و نورانی» شد، آن را در دست بگیریم و نشان بدهیم!

بعضی وقت‌ها این لفظ با آنچه به جایش به کار می‌رود یکی می‌شود؛ که گویی خود همان شی است. مثل فحش که شنیدنش هم تلخ است بدون نیاز به حضورش!

گاهی هم لفظی ارزش خود را از دست می‌دهد -شاید از ابتدا نداشته- و مجبور می‌شویم آن را در دست داشته باشیم و عین آن را نشان بدهیم؛ مثل حفاظ و پرچین دور خانه و زمین‌ها... به جای لفظِ «لطفاً وارد نشوید».

این روزها مردم تا عینیت را نبینند، ذهنیت را نمی‌پذیرند:

مثل گفتن و نپذیرفتن «دوستت دارم...»

.

حال برای فهماندن الفاظی که جسم و عین ندارند، چه کنیم!؟


۹۲/۰۴/۱۲

دیدگاه ها (۱۷)

'گاهی الفاظ از معنی اصلی که برای آن وضع شده اند تغییر جهت می دهند ودر معنای مخالف آن استعمال می شوند وآن هم به علت کثرت استعمال است

مثل لفظ دوستت دارم ...............

پاسخ:
کثرت استعمال در اصل باید معنا را عمیق کند و جا بیندازد و ملکه کند ولی مثلا اینکه...
سلام ..
     | تا آخر ایستاده ایم ...

غربت نامه

.: داستان ازدواج سید ...
.: ایستاده ایم ...

:: لطفا در نظرات آخرین پست، احساس خود را در مورد ایستادگی در یک جمله بیان نمائید.

منتظرتان هستیم
یاعلی
۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۰:۰۶ ادامه مطلب
لبت نه گوید پیداست می گوید دلت آری
بدینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری!!!!!!!!!
.
.
.
یعنی گاهی اوقات معانی در معنای غیر ما وضع له استفاده می شود...

پی نوشت:
خودم هم نفهمیدم چی گفتم!!!!!
پاسخ:

ولی من سعی می کنم بفهمم چی گفتی!

:)

۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۰:۰۹ ادامه مطلب
کامنت قبلی را تصحیح می کنم گاهی اوقات الفاظ در معنای "غیر ما وضع له" استعمال می شود...
.
.
.
خیلی کوتاه و مفید بود و تونستی به خوبی چیزی را که می خواستی به مخاطب منتقل کنی...
اینا همش نتیجه منطق خوندن دیگه....!!!!!!1
پاسخ:

ممنونم از لطفت...

و نتیجه هم مصاحبتی با منطقیون...

و البته منطق خوانی از نوع شب امتحانی...

تفکر برانگیز بود!
.
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی...
نمیدانم این نیمه بیت معنی اصلیش همین بوده یا نه ولی به نظرم هر ذهنیتی، حتما صورتی دارد که گاهی بجایش صورتکها را اشتباه میگیرند.
.
آن آدمها عاقلند که تا عینیت را نبینند ذهنیت را نمی پذیرند. اگر بپذیرند یا ناقص عقلند یا واکنش خودشان هم یک لفظ بدون جسم است. البته اشتباهی گرفتن صورتکها هم هست...
.
من به یک لفظ مثبت برای آن مثالی که درباره فحش زدید فکر میکنم. لفظی که بدون حضور عینیتش هم شیرین باشد. داریم اصلا؟؟
پاسخ:

نظریه مُثُل کمی با این موضوع مرتبط است. و نیمه بیتی که آوردید به موضوع نظریه مُثُل  مرتبط است.

.

اگر احتیاط شرط عقل باشد، این آدم ها به خاطر احتیاطشان عاقلند...

.

فکر می کنم داریم ولی شخصی است برای هر کسی چیزی است.

خیلی اوقات الفاظ نمی رسانند

نمی توانند که برسانند

عمق احساس را

عمق "دوستت دارم "ها را

عمق دلتنگی ها را...

 

خیلی محتاج دعای خیرتانم...

پاسخ:

عمیق شدن الفاظ کار ماست که ما هم اصلا نمی دانیم عمق چیست!

.

دعاگوئیم...

اللهم صل علی محمد و آل محمد

۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۱:۵۲ وبلاگسرای اهل قلم

سلام. با افتخار لینک شدید.منتظر نقد و نظر شما هستیم.

پاسخ:
سلام
این از بزرگواری شماست...

خدمت می رسیم

زیبا بود
به روزیم
و
منتظر
جضور
پر مهرتون...
الفاظی که عین و جسم ندارند...خب وقتی ندارند لابد خودمان باید مدل و مانکنشان شویم!وقتی لفظ دوستت دارم روی زبانمان میچرخد باید اول در چشمانمان بدرخشد و مثل این ها! البته آدم ها زیاد از پس دیدن این الفاظ نامرئی به تن مدل ها یا این الفاظ به تن مدل های نامرئی بر نمی آیند!
۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۴ محمد علیزاده
20
۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۴ محمد علیزاده
20

سلام

یه پاورقی کوچولو برای مطلبت دارم

تایپش یه کم وقت می گیره

منتظر باش...

 

 

با مهر و صفا

 

پاسخ:

سلام

خوشحال می شم

منتظرم...


با آرامش...

سلام

آقا الوعده وفا

یادم اومد در این مورد که نوشتی یه مطلبی یه جایی خوندم

ولی کجاش یادم نمی اومد

پشت فرمون بودم که نمی دونم سر چی یادم افتاد که تو مفاتیخ الغیب مرحوم صدرا خوندم،

رفتم خوندم و کتابو ورق زدم پیداش کردم بالاخره

ترجمه اش کردم و الان خدمت شما تقدیم می کنم:

در شیوه راسخان در علم، اصل بر آن است که الفاظ بر معانی اصلی خود باقی بمانند بی انکه در معنای آنها به واسطه ی مجاز یا استعاره تصرفی صورت بگیرد. اما این ابقای ظواهر لفظ بر معانی اصلی آنگاه صورت می گیرد که معانی مذکور بررسی شده و از امور زائد بر معنا که در حد حقیقت و معنا وارد نمی شوند پیراسته گردد. این پیراستگی زمانی محق می گردد که غلبه ی احکام برخی خصوصیات  جزیی و خارجی معنا بر ذهن، و نیز عادت نفس به اینکه هر معنی را فقط در همان هیات مخصوصی مشاهده کند که در این نشئه و مرتبه ی وجود مدی برای نفس متمثل شده و به ذهن راه یافته است، موجب نشود که از توجه به روح و حقیقت معنا غلفت شود.

بنابر این مثلا لفظ میزان (ترازو) برای آن چیزی وضع شده است که ابزار توزین و مقایسه باشد بی آنکه در آن به خصوصیتی خاص (از قبیل دو کفه داشتن که در ترازوی قدیمی موجود بوده) توجه شده باشد. پس لفظ میزان شامل میزان و ترازوی حسی، خیالی و عقلی نیز می شود. این معنای فراگیر، همان روح معنای میزان و ملاک صحت اطلاق لفط اطلاق لفظ میزان بر آن معناست. معنایی که در صحت اطلاق لفظ بر آن، وجود هیچ شکل یا ویژگی خاصی شرط نشده است. بر این اساس،هر چیزی که ابزار سنجش و مقایسه باشد با هر خصوصیتی که داشته باشد، حسی یا عقلی، حقیقت میزان و ابزار سنجش بودن برآن صدق می کند.

بر همین اساس، چیزهایی مانند شاغول، خط‌کش، گونیا، ذراع، علم نحو، علم عروض، علم منطق و جوهر عقل همه ابزارهای سنجش و مقیاس هایی هستند که امور مختلف با آنها سنجیده می‌شوند...

عارف کامل کسی است که وقتی لفظ میزان را شنید، آن صورت ذهنی از میزان که پیاپی در مشاهده‌ی حسی دیده است و و هماره از دو کفه و یک ستون و زبانه شکل گرفته است، او را از روح معنای میزان غافل نمی کند. حال چنین عارف کاملی، در سایر مواردی که می شنود و یا می بیند، به همین منوال است، چرا که او از لفظ به معنی منتقل می شود و از ظاهر و صورت لفظ به روح معنا، و از دنیای لفظ به آخرتش سفر می کند و در بندظاهر و دنیای لفظ نمی ماند.

دلیل آنکه کسی در دلالت لفظ بر معنای جزیی و اقتضای عالم صورت مقید و در بند می شود، آن است که طبعش خشکیده و مهارت و هوشمندی اش به خاموشی گراییده و قلبش در مراتب پایین انسانیت متوقف شده و عقلش در زمین حیوانیت باقی مانده است. از همین روی، چنین کسی در نخستین مراتب مفاهیم متوقف شده و به مراحلآغازین عقل اکتفا و اطمینان کرده و از محل ولادتش و معدن جسم و رویش‌گاه حسش پای بیرون نگذاشته است و از ترس اینکه مبدا مرگ او را برباید و صورت جسمانی‌اش را از دست بدهد، از خانه اش به سوی خدا و رسول او هجرت نکرده، و به عالم معنی راه نیافته است، چرا که به آنچه که خدا و رسولش وعده داده‌اند، بی اعتماد بوده و قول خدا را فرموده است:« وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ؛ و هر کس که از خانه خویش بیرون آید تا به سوی خدا ورسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دریابد ، مزدش بر عهده خداست. نساء/100» تصدیق نکرده است.

 

مفاتیح الغیب، ص 92

 

 

 

موفق و موید باشید

با مهر و صفا

هورانه


پاسخ:
سلام
اگر بگویم مرحبا بناصرنا کم گفته ام. دست بالا مطلب من تأییدکی است بر این شما که می دانم برایش بسیار زحمت کشیده ای...
خدا خیرت بدهد...

منصور و برقرار باشی


با اجازه میخواستم از آقای هورانه بخاطر روشنگری ارزشمندشون تشکر کنم. اگر درست فهمیده باشم بنا این است که الفاظ "آینه تمام نما"ی معانی باشند? اگر این "آینگی" روح معنای"لفظ" باشد پس لازم نیست که حتما در قالب کلمات باشد. مثلا همان نرده های دور حیاط هم "الفاظی"برای بیان معنای"وارد نشوید"هستند.
به این ترتیب معنای "وسیله سنجش" جلوه اش را در آینه هایی نشان میدهد که عبارتند از خطکش و متر و ترازو و .... که اینها الفاظند. کمی گیج شدم. آیا کلماتی که از حروف تشکیل میشوند میتوانند آینه تمام نمای معانی باشند? یا نه! " خود" ترازو و خطکش و شاغول الفاظی برای معنای "وسیله سنجنده" هستند?
پاسخ:
این را باید هورانه جواب بدهد!
وقتی که میخواهیم خورشید را به کسی نشان بدهیم یا با انگشت اشاره میکنیم یا اسمش را میگوییم یا می‌نویسیم یا تصویرش را نشان میدهیم.هرکدام از اینها یک جور لفظ برای رساندن معنای خورشید است اما هریک به زبان دیگریست. بچه سه ماهه اشاره را نمیفهمد به انگشت نگاه میکند.بیسواد نوشته را نمی‌خواند نابینا تصویر را نمیبیند ناشنوا گفتار را نمی شنود. برای فهماندن یک معنا به کسی باید به زبان خودش با او حرف زد. کلمات هم خودشان یک جور نمود یا تجسم برای معانی هستند. اما وقتی در تضاد با نمودهای دیگر مثل "رفتار" قرار میگیرند در رساندن معنا ناتوان میشوند.
هرقدر معنایی متعالی تر باشد در آینه ها یا لفظ های بیشتری بازتابیده میشود. و با زبانهای متنوع تری به مخاطب میرسد. چشم باز کن که جلوه دلدار در تجلیست از در و دیوار.
فقط خدا نکند که مخاطب "صم بکم عمی" باشد که دیگر نمیشود کاریش کرد.

.

نمیدانم تا چه حد درست یا نادرست نوشتم. چون به اصطلاحات فلسفی آشنا نیستم. ضمنا نتوانستم واژه های "ذهنیت" و "عینیت" را که در متن اصلی آمده در این چند جمله بگنجانم چون شناخت کاملی از معنای آن نداشتم.

پرگویی چندباره مرا ببخشید.
خیلی چیزها از این مطلب شما آموختم. متشکرم

سلام مجدد

عرض شود که خود کلمه و حروف تشکیل دهنده‌ی اون، از صورت خیالی یا وهمی معنا حکایت می کنند.

ولی حکایتگری عقلانی و کلی همانی است که صدرا فرموده.

با مهر و صفا

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی