وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

این داستان واقعی است!

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۳۵ ق.ظ

کوتاه کوتاه


چوپان دروغ‌گو یک قصه‌گو بود. قصه‌گویی که مخاطب نداشت. البته داشت؛گوسفندانی که زیادی عام بودند!

قصه‌گوی خوبی هم نبود؛ چون قصه‌هایش را درست و برای مخاطبِ درست تعریف نمی‌کرد. چوپان نمی‌دانست که مردم حرف تکراری را دوست ندارند و بعضی وقت‌ها می‌خواهند حرف‌های تکراری، عملی شود. یعنی بدشان نمی‌آید بعضی وقت‌ها گرگی هم وجود داشته باشد! 

مردم نمی‌دانستند که قصه همیشه واقعیت نیست. هر چند که تجربه ثابت کرد، قصه‌ها بعضی وقت‌ها رنگ واقعیت می‌گیرند. زمانی که دیگر کسی باورشان نمی‌کند. زمانی که گوش آن قدر شنیده، که چشم باور نمی‌کند.

نمی‌دانم گرگ قصه‌هایی که چوپان‌های دوران ما می‌گویند واقعی‌اند یا خیالی!؟ می‌ترسم وقتی عملی شدند باور نکنیم.


دیدگاه ها (۱۱)

ما نه چوپان دروغیم بیا تا با تو
راست از قصه گرگ و گله صحبت بکنیم.....
سلام
بسیار عالی
پاسخ:

سلام

بسیار ممنون

سلام
عالی بود.
درواقع اگر عام و یا به عبارتی گوسفند"البت با عرض معذرت" نباشیم به جای شنیدن و عادت کردن میشنویم و عبرت میگیریم و اگر واقعیت هم ندارد می شنویم و آماده میشویم.

پاسخ:
سلام
خیلی خوبه که گوسفند نیستیم!
قصه های تکراری برای خوابیدن خوبند و قصه های واقعی برای بیدار شدن.
پاسخ:

آفرین

به جا و درست...

۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۰۹ دوست بخشنده خنده رو
گوسفندانی بودیم...
خواستند خرمان کنند...
گرگ شدیم...
پاسخ:

چه فرایندی!

جای آدمیزاد کجاست!؟

این نوشتتون منو یاد یه چیزی انداخت، شاید بی ربط.
گمونم زمان جنگ 22 روزه غزه بود که چنین متنی رو یه جایی خوندم:

"گرگ شنگول را خورده است
گرگ منگول را تکه پاره میکند
برخیز پسرم
این قصه برای خوابیدن نیست..."
 

پاسخ:

خیلی هم با ربط!

اصلا اصل جنسه...

قصه ای که هر خوابی رو بیدار می کنه، به شر اینکه خواب باشه!


اینجا بحث انسان کامل نیست...
ما همان گوسفندان هستیم...

گوسفند نیستیم واز شنیدن قصه های تکراری خسته ایم .به قول شما دوست داریم گرگ واقعی باشه وتیکه پارمون کنه

پاسخ:
گرگ بعضی وقتها گوسفندا رو از تنبل شدن نجات می ده!
ممنون از پیغام شما در وبلاگ من.
داستان به نظر من خیلی راحت می تواند به واقعیت تبدیل شود. بخصوص داستانی که زیاد تکرار می شود و هنوز اعتبار دارد مشخص است ریشه ای اصیل دارد که یا باید به آن توجه شود یا اگر به آن توجه شود، می تواند دنیای جدیدی را پدید آورد! مثل حقیقت بلعیده شدن گوسفندان توسط گرگ، اگر چوپانشان مراقب نباشد، و یا داستان بیست هزار فرسنگ زیر دریا اثر ژول ورن که به نوعی کشف یک واقعیت بود! هر چند در زمان نگارش آن تنها یک داستان تخیلی بود!.
در هر صورت باید و لازم است به قصه ها و داستانها توجه کرد. حتی لازم است از شنیدن یا خواندن بعضی داستانها پرهیز کرد! تا روحمان آسیب نبیند.

مرسی از مطلب چالش برانگیز و تفکرخواه شما.
پاسخ:

آفرین...

خواهش می کنم

ممنون از حضورتان

۱۰ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۱۴ شهید گمنام
بسم الله
سلام ... بروز شده ایم با:

.: قالب جدید
.: موضوع جدید؛ نوا نوشت
.: دو پست جدید؛ گلزار شهدا ، درد سید

منتظر دیدارتان هستیم.
یاعلی

پانوشت: بنده شما رو با افتخار لینک کردم، در صورت تمایل بنده رو با عنوان "غربت" لینک بفرمایید
پاسخ:

سلام

موفق باشید...

این لطف شماست...

 نمیدونم چرا خودمونو با داستانای چوپان دروغگو به خواب زدیم حداقل اونایی که هنوز دستشون تو جیب مردم نیست

 

80 میلیون گوسفندی که سالها دارن میدرنشون ولی دوست دارن هنوز فک کنن که آقا گرگه هنوز تو راهه     آخه مگه میشه چوپان به گوسفندای خودشم رحم نکنه؟؟؟؟؟؟؟ 

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی