وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

شهر بی پنجره

سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۳۱ ب.ظ

داستان کوتاه کوتاه


اولین بارش بود که وارد این شهر می‌شد. هیچ‌وقت مسیرش به این سمت نخورده بود. با خر پیرش در کوچه‌ها می‌چرخید و داد می‌زد: در... پنجره... لولا... کلونی...پاشنه... تعمیییییر می‌کنییییییم.

بدون اینکه متوجه بشود تمام شهر کوچک را طی کرد و به دروازه شهر رسید. هیچ‌وقت پیش نیامده بود از شهری دست خالی گذر کند؛ بدون هیچ تعمیری...

دو نگهبان دروازه را که دید پرسید: در این شهر خیلی نجّار دارید؟

نگهبان نگاهی به مرد انداخت گفت: نجّار!؟

سؤالش را عوض کرد و گفت: در و پنجره‌ساز زیاد دارید؟ 

گفت: پنجره!؟

آن یکی نگهبان پوزخندی زد و گفت: مَشتی ما در این شهر پنجره‌ای نداریم که نجّاری داشته باشیم!

نجّار دوره‌گرد نتوانست حرفی را که شنید هضم کند. از شهر که بیرون رفت با خودش گفت: پنجره نداشتند که صدایم به درون خانه‌شان نرفت. و الا می‌شنیدند و من دست خالی نمی‌ماندم...

۹۲/۰۱/۲۷

دیدگاه ها (۹)

نه اعتراف پنجره بی جا نبوده است
دیوار حرف اخر دنیا نبوده است
.
.
.
.

با خوندن این داستان یاد این شعر افتادم
نمی دونم چرا....
پاسخ:
من هم نمی دونم چرا!
پنجره چیز بی مصرفیست..
وقتی همیشه بسته است و پرده ها کیپ..
مردم شهر من می ترسند خدا نگاهش به داخل خانه بیفتد..
"سحاب"
+توشه ای تقدیم شما از دلتنگی ابرها:
آیت الله بیدآبادی:
خدا را باش
تا خدا تو را باشد!
خود را مباش
که هیچ با تو نباشد!
همیشه با وضو باش تا شیطان به تو دست نیابد
که الوضو سلاح المومن..
پاسخ:

ترس از نگاه خدا!!!

زیبا بود.

ممنون از توشه...

باسلام
بایداز انها میپرسید قلبهایشان روزنه ای دارد?
پاسخ:

سلام

فکر نمی کنم بتوانند بشنوند که پاسخی داشته باشند

به این ادرس وارد شو

و هر سوالی ازمن داری بپرس یا هر حرفی

و من بهت جوابش رو میدم

چگونه خواهند بود مردمان شهری که دیوارهایش، کورند...؟

 

 

 

جالب و زیبا

مثل همیشه

همه ما میخواهیم که پنجره هایی زیبا داشته باشیم اما چند نفر تیشه ای برداشته ایم و دیوار نگاهمان را از روبرو برداشته ایم...
متاسفم که توی همچه شهری داریم زندگی میکنیم
پاسخ:
هییییی....
بعضی ها نه حوصله باز کردن پنجره هاشان را دارند...نه حوصله به دنبال کلید گشتن را!فقط دری چهارطاق باز میخواهند تا ذره ای حرکت کنند!
کسی چه میداند...شاید هم روزگاری پنجره ای داشته اند شیشه ای و اکنون دیواری کشیده اند سنگی!آدم ها زود چشمشان را روی خیلی چیز ها میبندد!
کاش بیندازیم نگاهمان را به آدم ها  و  باز کنیم پنجره هایمان را رو به دنیایشان....شاید از دست های خالی مانده کم شود!
پاسخ:

.

ماشالله قلم روان و ذهن پویایی دارید...

چه تعلیلی!

۳۰ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۳۶ امیرحسین رعایی
احتمالا شهرش سقف هم داشته
یه سقف سرتاسری که نمی ذاره نور خورشید برسه
و مردم شهر فکر کردن این تاریکی بهترین چیز تو دنیاست...
پاسخ:

عجب شهر بی در و پیکری!!!

ببخشید یعنی عجب شهر با در و پیکری!!!

اصلا عجب شهری!!!

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی