وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

هر چه هست، تفاوت است. اما نمی‌دانم چرا باز معجون خوش‌طعمی است؛ دنیا: معجونی از تفاوت‌ها.

وحدت تفاوت

بسم الله...
.
خاص‌ترین مخاطب این وبلاگ خودم هستم.
نوشتن این نوشته‌ها برای التزام به آن چیزی است که آموخته‌ام؛ برای تبدیل آن به باور.
نظراتتان برای باور کردن آموخته‌هایم راه‌گشاست.
بعضی حرف‌ها در بعضی قالب‌ها بیشتر می‌گنجد البته با نگاهی نقادانه و تأکید بر هندسه نگارش...
.
حاتم ابتسام

فرار مغزها!

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۲ ق.ظ

نقد عکس


سه گوسفند

.

فصل پاییز، دشتی ناهموار و وسیع در دامنه رشته کوهی کم ارتفاع در مجاورت دریاچه. سه گوسفند حلقه به گوش! کنار مرزهای زمینِ محصور رو به دوربین: این دیگه کیه؟! این چیه تو دستش؟! چوب‌دستی که نیست!

.

.

گوسفند حیوان پیچیده‌ی ساده‌ایست! مغز و دل جالبی دارد. نمی‌دانم به غیر از فرایند نشخوار در دل این حیوان چه می‌گذرد. خیلی نافرمان و خودسر است ولی اندک شیطنتی در نگاهش نیست (برخلاف بز). گوسفند ذاتش درست است، فقط کمی بدقلق است. کافیست کمی با گوسفندان حشر و نشر داشته باشید تا فن مدیریت کلان جامعه را بیاموزید. (رک: چوپان بودن جمعی از پیامبران الهی) آن‌قدر که ممانعت از جاده خاکی رفتن گوسفندان سخت است؛ ممانعت از رفتن به زمین غریبه‌ها.

جالب است؛ اگر منطقه‌ی نگهداری و چرای گوسفندان، دشتی چندهزار هکتاری و محصور هم باشد، باز گوسفند، تمام فضای مفید و قابل چرا را می‌گذارد و دقیقا می‌رود کنار حصار زمین وقت می‌گذراند. (مثل همین زبان بسته‌های داخل عکس)

نمی‌دانم این از سر جامعه‌گریزی این حیوان است یا از روی حس ترقی و درنوردیدن مرزها. شاید هم به خاطر این باشد که یکی از علایق گوسفندها دیوارسایی است که برای فرار از خارش کک‌ها و کنه‌ها صورت می‌گیرد!! (بگذریم از اینکه معلوم نیست این زبان‌بستههای داخل عکس، خارششان را با چه دیواری رفع می‌کنند)

یکی از سخت‌ترین قسمت‌های کار چوپانی همین جمع‌کردن گوسفندها از لب مرزهاست! چه هنگامِ چرا در دشت و چه هنگام نشخوار در طویله.

و آن‌جاست که چوپان با سوت و داد و پرت‌کردن چوب‌دستی پرکاربردش حیوان را به درون جامعه هدایت می‌کند.

ولی گوسفند است دیگر؛ با خارش تنش چه کند.

شاید اگر چوپان‌ها بتوانند خارش تن گوسفندان (کنه و کک) را رفع کنند دیگر نیازی نباشد آنان را از لب مرزها جمع کنند.

البته اگر فقط دلیل خارش باشد نه حس پیشرفت و ترقی...

دیدگاه ها (۱۱)

سلام

میخاستم بگم وبلاگ جالبی داری بیشتر فکر کنم گفتم اگه بگم وبلاگ متفاوتی داری بهتره

خلاصه موفق باشی

مرسی که به وبلاگ من سر زدی بازم بیا

پاسخ:

سلام

ممنونم

خواهش می کنم

انشالله

سلام دلاور. جزاکم الله خیرا

چند بار مطلبتو باید خوند تا به عمقش پی برد. احسنتم.
آخه می دونی با من یکی باید زیر دیپلم صحبت بشه تا یکم بیام تو باغ و ببینم داستان از چه قراره!!!!

همونطور که گفتی گوسفندها چنین موجوداتی هستند. البته خیلی نافرمان نیستند برعکس خیلی زود مطیع می شن. البته مطیع کی می شن بماند...می دونی که گرگ چطوری اونا را شکار می کنه که.
علت اینکه با وجود دشت هموار و سرسبز باز لب مرز پیداشون می کنی همینه که با یه نگاه غریبه، از خود غریب می شن. نمی بینی اینا چطوری به لنز دوربین چشم دوختن...
خبر ندارن پس مرزها خبری نیست.. تازه اونجا باید فکر صدجا را بکنن. از جمله اینکه جانشان را مراقب باشن. منظورم جانشان بودا..گرفتی که...

عزیز و سربلند باشی
یا علی
پاسخ:

سلام دلاور

ماشالله کارشناس ارشدی

لذت بردم

"با یه نگاه غریبه، از خود غریب می شن"


۱۲ دی ۹۱ ، ۱۳:۲۹ یک خواننده
عنوان پستتون به نظرم توهین آمیز اومد ولی با توجه به شناخت نسبی افکارتون بعید می دونم چنین منظوری داشته باشید + پست جالبی بود مثل بقیه پستایی که از شما خوندم.
پاسخ:

توهین؟؟!!

به کی؟

به چی؟

+ممنونم نسبت به نظر لطفی که نسبت به افکار! من دارید.

سلام
گوسفندا [هم] فک میکنند اینجا که هستن حقشون نبوده بخاطر همین به فکر فرار اند
گاهی ماندن میسازد
و
رفتن ویران میکند
ولی گوسفندان همیشه میروند
گوسفند نباشیم!!!
پاسخ:

بح بح!

گوسفند نباشیم!!!

۱۲ دی ۹۱ ، ۱۷:۳۶ فاطمه حکاکان
به نام خدا
سلام
خیلی از قلمتون خوشم اومد و طرز نگاهتون
بحث در مورد زندگی گوسفندی اگر از نقطه نظر جامعه شناسی! موثر باشه به نظر من شاید هم پناه بردنشون به دیوار ها، به خاطر اینه که دیوار ها حکم تکیه گاه و پناه رو دارن و شاید این طفلکی ها توی یه فضای به اون بازی احساس امنیت نمی کنن... شاید اگه دشت کاملا هموار نباشه و تپه و گودی داشته باشه این زبون بسته ها به سمت مرزها اصلا نرن... کاش می شد امتحان کنیم!!
به هرحال خیلی وبلاگ خوبی بود
موفق باشید
التماس دعا
پاسخ:
سلام
.
مساله همین جاست!
مگه وسط دشت ناامنه؟
دیوارهای مرزی، پناهگاه یا تکیه گاه خوبیه؟
.
ممنون از حضورتون...
۱۲ دی ۹۱ ، ۱۸:۰۹ محمد عابدینی
سلام به شما
واقعا حس خوبی پیدا کردم با خوندن نوشته ی شما
انصافا توی انتقال حس استادانه عمل می کنین
یادمه کوچیک که بودم یه بار همراه با چوپان ها یه گله ی بزرگ گوسفند و بز رو به صحرا بردیم
بسیار لذت بردم از قدم زدن توی حیاط وبلاگتون
موفق باشین
پاسخ:
سلام

ممنونم

ماشالله حس شما قویه

حالا چرا تو حیاط! 
بفرمایید داخل بیرون سرده.
ای ول چوپان مغزهای نغز
۱۳ دی ۹۱ ، ۲۱:۴۳ مرتضی نظری
خب تازه دارم از مطالبت خوشم میاد.خیلی جالب بود... به این میگن یک نگاه قوی... مطلبی بود بینهایت پر متلک!!
پاسخ:

ممنونم

لطف دارید.

۱۴ دی ۹۱ ، ۱۵:۴۳ بی تو به سر نمی شود
چند بار مطلبتو خوندم.نمی دونم تو ذهنت چی میگذره!

جالب بود.افرین

سلام

با کلیپ استاد دانشمند بروزم

یا علی

۱۸ دی ۹۱ ، ۲۳:۱۱ یوسف دلفان
قشنگ بود
پاسخ:
چی؟

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی